نویسنده: محمد مهدی بهمنی
در روز چهارم اسفند ۱۳۳۲ به لهجه شیرین آذری و با زحمت فراوان مامای محل (اجیر ننه) در محله آبروان آستارا پا به تشت مسی گذاشت و با اولین گریه، مس وجود خود را اعلام کرد. از کودکی چون ضعیف و لاغر بود و به درد ورزش نمی خورد با لالاییهای مادر به جای شیر به شعر روی آورد. دوران دبستان و دبیرستان را به گفته خودش با تقلب و رونویسی به پایان رساند و بلافاصله به خدمت سربازی اعزام شد . بعد از اتمام سربازی به دانشسرای راهنمایی رشت رفت و با درجه فوق دیپلم علوم انسانی در سال ۱۳۵۶ به استخدام آموزش و پرورش آستارا درآمد و بعد با شیوع دانشگاه آزاد موفق به اخذ لیسانس ادبیات فارسی شد و ۳۰ سال ادبیات فارسی را با زبانشیرین ترکی تدریس کرد . درسال ۱۳۵۷ با ملیحه نظمیازدواج کرد که حاصل ضرب ایشان، دو پسر به نامهای عرفان و ایثار است. از سال ۱۳۴۷ با چاپ شعر در انواع قالبها،شعرش را به جامعه ادبی قالب کرد تا رسید به سال ۱۳۸۲ و آغاز دوره جدید شعر و شاعری با پیشنهاد شعر فرانو . در این دوره شعرهایی کوتاه و طنزآمیز به زبان ساده و پر از مصائب محیط زیست و انسان معاصر میگفت. در جوار شعر به طراحی آرم و روزنامهنگاری و نقد شعر میپردازد . متخصصان تغذیه در آخرین تحقیقات خود علت رویکرد او را به طنز، نوشیدن یک عمر چای شیرین و اقساط مادام العمر اعلام کردهاند. پای صحبت این پیر ترکزبان پارسیگو نشستم که حاصل آن را ادامه میخوانید.
این نام خانوادگی اکسیر که بیشتر شبیه اسم مستعار است، از کجا آمده؟
باور کنید از دوره هخامنشیان نام فامیل من بوده، اسم مستعار نیست. بعد از اختراع کلمه اکبر توسط پدر مرحومم استاد تقی نجار، پسوند رسمیاسم من شد. به کلمه اِکس هم ربطی ندارد!
شما هیچ وقت اسم مستعار داشتهاید؟
اسم مستعار به خاطر ترس از محرمعلی خان اختراع شد و توسط نویسندگان پرکار و پر ستون مجلات فکاهی رواج یافت. حالا در شبکههای مجازی مشغول شیطنت است. من نداشتهام.
اسم مستعار اصولا به چه دردی میخورد؟
اسم مستعار در حکم عینک دودی است گاهی برای شناخته نشدن و گاهی برای خوشتیپ و دیده شدن است.
دوران کودکیتان را در سه کلمه توصیف کنید.
فقر شریف، شادمانی بی دلیل، سادگی وحشتناک!
از اینکه لب مرز به دنیا آمدهاید چه حسی دارید؟
انگار که لب تخت خوابیده باشم.
هیچ وقت دوست نداشتید آن طرف مرز به دنیا بیایید؟
طنزپردازان، شهروندان جهان وطن هستند، سربازان بدون مرز.
مهمترین مزیت زندگی لب ساحل؟
بالا آمدن آب دریا و ویرانی و خسارت مدام! بر اثر پیشروی آب و عقبنشینی مسئولین.
بهترین روز عمرتان؟
چهار اسفند روز تولدم، تنها روزی که به همت ملیحه عزیز میشوم، آن هم در جمهوری خانوادگی!
کاشف شما در عالم ادبیات و شعر طنز که بود؟
الکساندر فلیمینگ!
اولین اثر طنزتان کی و کجا چاپ شد؟
کلاس دوم دبستان، پشت کت همکلاسی احمقم.
آن وقت چی بود این اثر چاپ شده؟
این گاو به فروش میرسد! همه خندیدند من دو روز تمام گریستم!
زبان ترکی بیشتر قابلیت برای شعر و شوخی دارد یا فارسی؟
زبان ترکی، چون زبان مادری من است. فارسی ترجمه سخنان من است. باور نمیکنید بروید ترکی یاد بگیرید. ترکان پارسیگو بخشندگان عمرند …
بهترین طنزپرداز تاریخ ادبیات ترک؟
میرزا علی اکبر صابر صاحب کتاب طنز «هوپ هوپ نامه» و اغلب ترک زبانها.
بهترین نمونه شعر طنز ترکی؟
شعر بلالی باش از استاد شهریار:
یار گونومیگو اسکیه توتدی کی دور منی بوشا
جوت چی گوروپ سن کی جوته اوکوز قویوب بوزو قوشا و …
و ترجمهاش به فارسی چه میشود؟
زنم روزگارم را سیاه کرد که زود باش مرا طلاق بده
آیا شخمزنی دیدهای که به جای گاو نر از گوساله ضعیف استفاده کند و الی آخر …
و بهترین نمونه شعر طنز فارسی؟
شعر عیادت از زنده یاد عمران صلاحی؛
…. در تنم چنگیست
که مرا میکاود
توده زشت کریهی شدهام
بچههایم از من میترسند
آشنایانم نیز به ملاقات پرستار جوان میآیند.
از بقیه زبانها هم میتوانید مثالی بیاورید؟
شعر آلمانی؛ دیش داش دواخ تاخ تاخ توراخ دوخ! ؛
بچهها شوخی شوخی
سنگ میاندازند
قورباغهها جدی جدی میمیرند! (اریش فرید).
آثار اخیر شما نثرند یا شعر؟
شعری شبیه نثر و نثری شبیه شعر. نه نثر، نه شعر، اما زیبا، جادار، مطمئن!
آیا آثار شما در هیچ قالبی نمیگنجید که مجبور به استفاده از عبارت فرانو شدید؟
صحیح است احسن!
فرا نو به زبان ساده؟
فراتر از دعوای کهنه و نو، شعر ساده کوتاه با طنزی زیرپوستی، با پوستهای برای عوام و هستهای برای خواص، شعری عینی و ملموس به زبان آدمیزاد با یک دنیا حرف و حدیث.
تا قبل از ازدواج با خانم ملیحه نظمیهم شعر عاشقانه گفتهاید؟ این اشعار خطاب به چه کسی بوده؟
من بعد از آشنایی با ملیحه شاعر شدهام و هر چه شنیدهام تعلق به ملیحه دارد:
در پیاده روی ۴۷ شعر خواندم
ملیحه خندید.
بالاخره بله یا خیر؟
گفت خیر است انشاالله.
چند بار خواستگاری رفتید؟
جمعا سه بار. بار اول استخاره آمد: شاعران را گمراهان پیروی کنند. جواب رد دادند، بار دوم این آیه آمد: با دست خود خویشتن را به هلاکت نیندازید. باز برگشتیم، بار سوم استخاره این آیه آمد: بازگشت همه به سوی اوست!
ازدواج با خانم نظمیچه تاثیری در سرودههای شما داشت؟
مرا از رویا و مالیخولیا به عالم واقعیت آورد و شعرم دلنشین شد. در شعر فرانو هم واقعیت آنقدر جدی بود که از فرط جدیت طنزآمیز دیده شد.
این لطف را چطور جبران میکنید؟
با تقدیم تمام شعرهایم البته بدون حق التالیف!
در تاریخ ادبیات ایران هیچ زن دیگری به اندازه خانم ملیحه نظمیدر اشعار یک شاعر تکرار شدهاست؟
حالا هی نق بزنید چرا این همه از ملیحه میگویم. چشمتان کور! شما ملیحه ندارید به من چه؟ ملیحه سمبل یک زن واقعی است که فقر شوهر شاعرش را با تمام وجود احساس کرده، او را تر و خشک میکند و همانطور که میدانید نگهداری و پرستاری از یک دیوانه خیلی سخت است. فرق میکند با ایدای شاملو. او یک معشوق رویایی، یک زن اثیری است اما ملیحه نماد زنان زجر کشیده هنرمندان است که پا به پای من به طنز تلخ فرانو عظمت بخشیده است. به عرفان رسیده و ایثار کرده است.
اگر بگویند دیگر از اسمشان در اشعارتان استفاده نکنید چه خواهید کرد؟
آن وقت دیگر فاتحه شعرهایم را بخوانید.
شما بیشتر کدامیک از اینها هستید: معلم، شاعر، منتقد ادبی یا گرافیست؟
هیچ کدام. شاید گاوی باشم که به عنوان شاعر قرار است بعد از مرگ، زنده شود و طی مراسم باشکوهی به دست ناشران و منتقدان ادبی قصابی شود.
چه کار دیگری را دوست دارید امتحان کنید؟
فضیلت بی شعوری را در روزگار توطئه و تحقیر عاطفه و شعور.
شما ۱۰ سالی از شعر کنار کشیدید. این سالها چطور گذشت؟
از آغاز دهه۷۰ تا آغاز دهه۸۰ ذهن و زبانم را از تکرار مکررات تخلیه کردم. از وزن، قافیه و ذهنیات علیل به ابدیتی رسیدم شگرف و شگفت:
حرف و گفت و صوت را بر هم زدم
تا که بی این هر سه با تو دم زنم.
این کنار کشیدن اسمش قهر بود؟
ترس از سیاهی لشگر ماندن، رسیدن به زبان ساده مردم و دیدن درد مردم از پشت پردههای ضخیم تغزل و تکرار محافل لوس دلبرکان
کدام یک از آثار طنزتان را بیشتر دوست دارید؟
تمام شعرهای شش مجموعهام را مخصوصا شعرهایی که نام ملیحه را دارند؛
میگویم چای بیاورم
ملیحه سکوت میکند
و من نمیدانم سکوت علامت رضاست
یا جواب ابلهان، خاموشیست.
ملیحه خانم بیشتر کدام را دوست دارد؟
تمام شعرهایم را مخصوصا آن شعری که میگوید: شاعر باید شعور داشته باشد!
یکی از بهترین ابیات ترکی خودتان؟
تاغام ددتی زندگانیق چتیندی
سن قخ اولسون زندگی کلبتیندی
و معنیش چه میشود؟
برادرم گفت زندگی سخت و دشوار است
تو اگر میخ باشی زندگی کلبتین است.
تا به حال به خاطر سرودن شعر طنز هیچ شاکی خصوصی داشتهاید؟
وقتی پای شعر طنز در میان باشد دیگر چه جای شکر و شکایت؟ آدمهای خوشفکر و مثبت تاییدت میکنند چون طنز به مفهوم مطلق با سیاهنمایی و تحقیر و هزل و هجو فرق دارد.
مهمترین کارکرد طنز چیست؟
طنز عنصر حقیقت یاب است. همان شجاعت پنهان مانده انسان مدرن. آمده است برای صلح، آزادی بیان، سعادت انسان و زدودن جامعه از ریاکاری.
کابوس یک طنزپرداز؟
زندگی در سرزمینی که شورهای برای طنزپرداز نداشته باشد.
عاقبت به خیری یک طنزپرداز را در چه میدانید؟
بازنشستگی زود هنگام، پرداختن به مصائب زیست محیطی، گریز از هجو و هزل.
کدام کتابتان را برای یک آخر هفته خوش به مخاطبان پیشنهاد میکنید؟ ملخهای حاصلخیز و مالاریا و برای کسی که بخواهد کمیفکر کند کدام یکی را؟
«زنبورهای عسل دیابت گرفتهاند» و «پسته لال سکوت دندان شکن است.»
اشعار شما بیشتر طنز است یا فلسفه؟
درد دل یک فیلسوف دیپلم ردی در لفافه طنز.
آثارتان را بیشتر کجا میگویید؟ چرا؟
به قول عمران صلاحی در تالار اندیشه چون موسیقی آب و آفتابه دلنشینتر است!!
در طول عمر معلمیچه موضوعی را بیشتر برای انشا به بچهها دادید؟
علم ثروت است یا بهتر؟!
چند پدیده در عرصه طنز امروز؟
از شبکههای مجازی لطفا بپرسید.
یک پند به طنزپردازان جوان بدهید.
خندهگیری به هر قیمت ممنوع! وظیفه طنز لودگی و ابتذال نیست.
بهترین روزهای سال کدام روز است؟
روز واریز شدن یارانه برای اطلاع از اینکه هنوز قطع نشدهاست.
سرگرمیروزهای جمعه تان؟
پیاده روی با ملیحه کنار دریا، ظرف شستن و شکستن دور از چشم ملیحه!
بهعنوان یک ساحل نشین خوشمزهترین بخش ماهی را کدام بخش میدانید؟
بخش اول ماهی را که حرف اول ملیحه است.
درباره شخصیتهای زیر جملهای بگویید؛
به چشم
– ابوالفضل زرویی نصر آباد
با معرفت
– رضا رفیع
گل پسر قند پهلو
– نسیم شمال
اشرف مخلوقات
– ملیحه نظمی
کاشف فرانو
نمونه آثار
نشانهها
زنگ کاردستی
یا پارو میساختم یا نردبان
آقای شرقی میگفت:
نردبان و پارو
نشانه ترقی و ثروت است
یادش بهخیر
حال در پشتبام خانهای
برف پارو میکنم
و نردبان، وسیلهایست
که مرا به پایین میبرد!
سبقت
جاده پشت جاده ساختند
اتوبان پشت اتوبان
اما هنوز به مقصد نرسیدهام
عوارضی ، سرعت گیر ، ایست ، جریمه
پلیس پشت حادثه ، من پشت پلیس گیر کردهام
ملیحه در خانه ، زنگ پشت زنگ
نگرانی ، زودتر از من به خانه رسیده است !
تافل
ابن عربی پدر عرفان نظری بود / من پدر عرفان اکسیر
ابن عربی از بیخ عرب بود / من از بیخ ترک
ابن عربی به انگور می گفت عنب / من به انگور میگفتم اوزوم
برای انگورشناسی به کلاس زبان رفتیم / اما به جای انگور مولوی را شناختیم
مولوی عربی می خواند / ترکی فکر می کرد / فارسی می نوشت
و ثابت میکرد : همدلی از همزبانی بهتر است
پایان ترم ، من در آستارا ماندم / ابن عربی در بغداد
و مولوی سراسر جهان را گرفت !
خواجه
من هم زرنگ شدهام
از سادگی مخاطب سوءاستفاده می کنم
هر روز به شعرهایم آب می بندم
و کتاب پشت کتاب در میآورم
به نظر ملیحه من از حافظ با لاترم
چرا که او فقط یک کتاب دارد
آن هم به تصحیح صد نفر !
عاق والدین
دعای پدر و مادر اثر کرد
و من و ملیحه پا به پای هم پیر شدیم
آنچنان پیر
که حالا نشستهایم کنار هم
– مثل بچه آدم –
با عصا و سمعک و عینک بازی میکنیم
و دندانهایمان در لیوان
– همدیگر را گاز میگیرند!
ایزوگام
با اجازه محیط زیست
دریا ، دریا دکل میکاریم
ماهیها به جهنم !
کندوها پر از قیر شدهاند
زنبورهای کارگر به عسلویه رفتهاند
تا پشت بام ملکه را آسفالت کنند
چه سعادتی!
داریوش به پارس مینازید
ما به پارس جنوبی !
خودنامه
اکبر به روایت اکسیر
در روز چهارم اسفند ۱۳۳۲ از پدر و مادری زحمتکش بهدنیا آمدم. دیدم که قبل از من دو نفر هم آمدهاند و گفتند که بعد از من پنج نفر دیگر نیز خواهند آمد! پدرم نجار شوخ و شنگ شهر بود؛ از ششکلاسههای قدیم که کلیله و دمنه و ایرج میرزا را از حفظ میخواند. یک اتاق ۴×۳ با هشت بچه قد و نیمقد مصیبتخانه بود تا استراحتگاه و من همیشه در حیرتم با اینهمه بچه چطور تولیدی خود را ادامه داده بود که آب از آب تکان نمیخورد.
بچه رنجوری بودم. اغلب مریض میشدم و چون بیم مرگ داشت مادر، عزیزم میشمرد و بیشتر به من میرسید طوریکه بقیه حسادت میکردند. از کودکی به بازیهای دسته جمعی علاقهای نشان نمیدادم چون نمیتوانستم پابهپای آنها بازی کنم محل بازیهای آستارا که در پشت مسجد آبروان و کنار مدرسه دخترانه بود؛ اولین گورستان عمومیآستارا بود. گورستان، مدرسه، مسجد و خانه ما جمیع اضداد بود برای شکلگیری ذهن پسری که به نوجوانی پا گذاشته بود. کارم هر روز گشتن در بین زبالهدانی محل و پیداکردن روزنامه برای بریدن پوستر فیلمهای آن دوره بود. بنهور، فریادنیمهشب، سنگام ، سقوط امپراطوری رم، پرستوها به لانه برمیگردند و این آغاز آشنایی من با مطبوعات بود. کاغذهای خیس را روی بخاری هیزمیخشک میکردم و در دفتری میچسباندم، از همین طریق در فاصله خشک شدن کاغذ باطلهها متن روزنامهها را مرور میکردم طوریکه از همینجا به خواندن روزنامه و مجلات علاقهمند شدم و دستم به نوشتن و پایم به اداره پست باز شد. هرچیزی که مینوشتم بلافاصله به آدرس مجلهای میفرستادم.
سال ۴۷ بود. نوجوانی بودم که داشت به دبیرستان قدم میگذاشت. در پیادهرو دختری را دیدم و طبق معمول متلکی به او پراندم و او خندید و ملیحه نام مقدر زندگی من شد. شعر پشت شعرمیساختم و یادم هست اولین بار در مجله دختران پسران آن روزگار شعر کوتاهی از من بهچاپ رسید که از خوشحالی یکی را خریدم و چهارتایش را کش رفتم. بعدها متوجه شدم چرا کسی از چاپ شعرهایم آگاه نشده بود. شعر در من مرض مزمن شد با من قد کشید و آمد. مدرسه را تمام کردم به سربازی رفتم بعد دانشسرا بعد استخدام در آموزش و پرورش آستارا با عنوان دبیر ادبیات مدرسه راهنمایی. سال ۵۷ با ملیحه خانم ازدواج کردم که عرفان و ایثار نتیجه این تصادف فرخنده بود! در کنار شعر، نقد و مصاحبه و روزنامهنگاری و طراحی آرم و پارچهنویسی و… انجام دادم اما هرگز جز شعر به چیز دیگری نمیاندیشیدم. سال ۱۳۶۱ اولین مجموعه شعرم با نام «در سوک سپیداران» از سوی انتشارات امیرکبیر در ۱۱ هزار نسخه چاپ و منتشر شد و دو چک پنج هزارتومانی نصیبم کرد. بهخود امیدوار شدم که شاعر شدهام. شعر و شاعری معمول و رایج تا سال ۷۰ ادامه داشت. دو مجموعه غزل و شعر سپید داشتم که ازچاپشان منصرف شدم و به خلوت خود خواستهای فرو رفتم تا دهه ۷۰ گذشت. ققنوس شعر از خاکستر این ۱۰سال به پرواز درآمد با عنوان فرانو و طنز ویژهای که توانست در دهه ۸۰ محبوبیتی خاص برای فرانو کسب کند. شعری که طوفانی درچهارگوشه ایران برپا کرد و هنوز مسئولین محلی اداره هواشناسی و بهشتزهرا در لابلای ریزگردهای آن حیران و مبهوت ماندهاند.
کتاب نامه
از اکبر اکسیر تاکنون هفت مجموعه شعر طنز به چاپ رسیده که هر کدام دوباره، سه باره و چند باره تجدید چاپ شدهاند. در ادامه چهار عنوان از مجموعه اشعاری را که به تازگی از استاد تجدید چاپ شدهاند و در دسترساند معرفی کردهایم. «مجموعه شعر در سوک سپیداران»، «بفرمایید بنشینید صندلی عزیز!»و «مالاریا» سه کتاب دیگر استاد است که در این ستون از قلم افتادهاند اما شما از قلم نیندازیدشان.
«زنبورهای عسل دیابت گرفتهاند»
اکسیر از همان روی جلد کتاب ضربه کاری را به خوانندهاش میزند. قبل از دانستن هر نکتهای درباره این کتاب، بهتنهایی اسم و رسمش شما را وادار میکند که به طرفش بروید جلدش را باز کنید و شروع به خواندنش کنید. مجموعه شعر طنز «زنبورهای عسل دیابت گرفتهاند» برای اولین بار در سال ۱۳۸۵ توسط انتشارت «ابتکار نو» منتشر شد و در ادامه ۱۰ مرتبه تجدید چاپ شد. این کتاب در سال ۱۳۸۶ اکسیر رابرنده جایزه ۱۰ سال طنز مکتوب از طرف دفتر طنزحوزه هنری کرد. در همان سال انتشار نامزد کتاب سال کشور و برگزیده منتقدان مطبوعات هم شد.
«ما کوتا اونا شیم؟»
اکبر اکسیر در این کتاب آخرین نظراتش را درباره معضلات اجتماعی و مصائب انسان معاصر به شیرین سخنی و نگاه شیطنت آمیزش آغشتهاست. شوخیهای اکبر اکسیری این کتاب، در ۶۲ قطعه شعر فرانو تقسیم، توسط انتشارات مروارید چاپ شده و در اختیار طالبانش قرار گرفتهاست. ملیحه نظمی همسر استاد اکسیر، درجای جای این اثرنقش خود را به رخ میکشد. چنانچه در قطعه «قند پهلو» میخوانیم؛
میگویم چای بیاورم؟
ملیحه سکوت میکند
و من نمیدانم سکوت علامت رضاست
یا جواب ابلهان خاموشی ست!
«پستهلال سکوت دندان شکن است»
اگر شما هم مثل خیلی از کاربران اینترنت تا به حال اشعار این مجموعه استاد را کپی و در جای دیگری بهنام مرحوم «حسین پناهی»یا هر بزرگ دیگری پیست کردهاید، حلالتان نخواهد شد مگر اینکه یک نسخه از این کتاب را ابتیاع کنید و تا آخر بخوانید. با اینکار نه تنها گناهتان بخشیده خواهد شد، که از خواندن قطعه قطعه اشعار این کتاب حظ خواهید برد. در این کتاب با ۹۴ صفحه از شوخیها و نکتهسنجیهای استاد طرف هستید. این مجموعه شعر را هم باید در میان فهرست کتابهای انتشارات مروارید جستوجو کنید.
«ملخهای حاصلخیز»
در این اثر استاد اکسیر همچنان موضوعات و مشکلات اجتماع و عصر معاصر را دنبال میکند. انتشارات مروارید در این اثر فرانو هم اکبر اکسیر را همراهی کرده و ۸۰ قطعه از آثار ایشان را راهی بازار نشر کردهاست. برای اینکه بتوانید به حال و هوای این مجموعه پی ببرید عنوان چند قطعه از اشعار استاد را در ادامه بخوانید:«ترافیک»، «نفتالین»،«استیضاح»، «جعبه سیاه»، «خطابه نهنگ»، «کمکهای اولیه»، «سیمرغ پرکنده»، «فیلترینگ»، «گفتمان»، «تمارض»، «لیزینگ»، «ویزا»، «بربط»، «ماتادورها» و«آلبوم خانوادگی».
منبع : همشهری ۶ و ۷