طبقات اللطیفه (1)
«در پس هر جوک نکتة شاعرانه ای نهفته است.» این را هنری برگسون میگوید. ولی سبک زندگی نوشتن در مورد این کار شاعرانه اصلا ساده نیست وقتی بدانید دو فرهنگ لغت مهم فارسی یعنی دهخدا و معین حتی واژهای تحت عنوان «جک» یا «جوک» را ثبت نکرده اند تا ما بفهمیم کدامش صحیح است.
ناچار به سراغ كتاب«کوچه»ی شاملو رفتیم و در جلد یازدهم حرف جیم مدخل 1870، این کلمه را به صورت «جوک» دیدیم و به همان بسنده کردیم. (بیخودی از کلمههایی مثل «لطیفه» یا نظایر آن استفاده نکنید. جوک، جوک است و هیچی جایش را نمیگیرد.) اما این تازه اول بدبختی بود. چرا که با تقریب خوبی تا به حال هیچ منبع، کتاب، مقاله یا حتی مصاحبة فارسی هم در این مورد به زیور طبع آراسته نشده است تا بتوان از آن کمک گرفت (لااقل ما پیدا نكردیم).
به قول مرحوم گل آقا، فلذا نواقص و اشکالات کوچک و بزرگ این سبک زندگی کم نیست. اما به قول دایدون و ویل دورانت و همین شاملو در مقدمه های کتابهای تاریخ خط چینی و تاریخ تمدن و کوچه، «اگر میبایست چندان تأمل کنم که خامی های کارم همه پخته و کاستیهای آن همه برطرف شود، نگارش این کتاب[سبک زندگی] هرگز به پایان نمیرسید!» (به این میگویند خودتحویلگیری مفرط!)
انواع جوك
تقسیم بندی جوکها کار خیلی سختی است. اولا که تا به حال هیچ کار جدی و حسابی ای در این مورد انجام نشده (عرض نکردم قبلا) که بشود بهاش رجوع یا استناد کرد و آن را مبنای کار قرار داد.
ثانیا این طبقه ها خیلی وقتها با هم تداخل یا به قول فرنگیها «اورلپ» دارند و میشود یک جوک خاص را در دو یا چند دسته قرار داد. (ژانر فیلمها را تو سایت IMDB دیده اید که مثلا برای یک فیلم نوشته «کمدی و درام و بیوگرافی و علمی تخیلی و تریلر و more»؟همان!) و ثالثا هم که خب به خاطر گستردگی بیش از حد عرصه، خیلی از طبقه ها هم ممکن است از چشمان تیزبین ما دور مانده و این جا نیامده باشد.
ولی شما هم اینقدر گیر نباشید و فعلا همین موجود ناقص الخلقه را از ما قبول کنید تا بعد:
جوکهای مشاغل خاص
این جوکها که عمری بسیار طولانی دارند، دربارة آدمهای خاصی مثل معتادها، آدمخوارها، شکارچیها، دیوانه ها و… ساخته میشوند و طبعا جنس بامزگیشان هم به فراخور هر یک از این شخصیتها تعیین میشود. روح حاکم بر این جوکها زیاد ایرانی نیست (البته به جز معتادها که طنزشان را غالبا مدیون لهجه اند). بومی و متعلق به منطقه ای خاص نیستند و میشود در هر جای دنیا تعریفشان کرد.
جوک نمونه
«دو تا دیوونه از تیمارستان فرار میکنن. ریل راه آهنو میگیرن و راه میافتن طرف شهر. اولی میپرسه: «کی میرسیم به شهر؟» دومیه یه نقطه رو اون دورا نشون میده و میگه: «هر وقت این دو تا خط بههم برسن.» میرن و میرن و میرن تا اولیه خسته میشه. میگه: «پس چرا نمیرسیم؟» دومیه برمیگرده و عقبو نگاه میکنه و میگه: «فکر میکنم ردش کردیم.»
جوکهای قومی
این قسم از جوکها تقریبا در تمام دنیا وجود دارند. گاهی اقوام مختلف داخل یک کشور برای هم جوک میسازند (مثل انگلیسی ها برای اسکاتلندی ها) گاهی هم مردم یک کشور برای همسایه هاشان (مثل برزیلی ها برای آرژانتینی ها) برای ساختن این جوکها، کافی است یک قوم یا نژاد به صفت خاصی (درست یا غلط) مشهور باشد.
آنوقت فقط باید این صفت را تا جایی که میشود (البته با چاشنی خوشمزگی) بزرگ کرد. بدیهی است که در پس این جوکها تمایلات نژادپرستانه و «نژاد خودبرتر بینانه»ای وجود دارد که اخلاقی نیست. اما کاریاش نمیشود کرد.
جوک نمونه
یه روز یه اسکاتلندیه رفت تعمیرگاه و گفت: «آقا بیزحمت توی باک ماشین من چند قطره بنزین، توی رادیاتش یک لیوان آب و تو موتورش چند قطره روغن بریزین.» مکانیکه هم یه نگاهی به اسکاتلندیه انداخت و گفت: «قربان لاستیکاتون هم کم باده. اگه اجازه بدین توش چندتایی سرفه کنم!»
لبخند
جوکهای بازی با کلمات
اساس این جوکها که به خصوص در سالهای اخیر مد شده، بر بازیهای کلامی استوار است. معمولا خیلی کوتاه هستند و در آنها کلمات یا عباراتی که لااقل دو معنی میدهند زیاد به کار میروند. بعضی اوقات هم بر مبنای درک اشتباه قهرمان جوک از واژهای خاص ساخته میشوند.
جوک نمونه
«میخه میافته تو آب. زنگ میزنه در میره.»
«یارو آبانگور میخوره شنگول میشه، گرگه میآد میخوردش.»
«به یارو گفتن تا به حال قارچ خوردی؟ گفت نه، ولی یه بار جر خوردم.»
جوکهای «جمله بسازید»
عمر این دسته بیش از یک دهه است و به جرأت از لوسترین و بیمزه ترین ژانرها محسوب میشود. فرم کلی جوک به این صورت است که «به فلانی گفتند با X جمله بساز» و فلانی هم X را که یک کلمة ساده است به صورت مرکب در جمله اش به کار میبرد. هر هر هر! البته در سالهای اخیر با تلاش صاحبنظران جوکساز، پتانسیلهای نهفتة این ژانر را به عالیترین شکل به منصة ظهور رسانده و خون تازهای را در رگهای آن دمیده است.
دو جوک متعالی این نوع
به یارو میگن با سوئیس جمله بساز، میگه: «من اینكار رو نمیكنم شما از حرفهای آدم سوءاستفاده میكنید.»
یارو از چراغ قرمز رد میشه، پلیس میبیندش. نگهاش میداره میگه: «گواهینامه، کارت ماشین.» راننده میگه: «چیه؟ جمله بسازم؟»
جوکهای ابزورد یا فلسفی
این جوکها در چند سال اخیر پا به عرصة ظهور گذاشته اند و هدف اصلیشان به تصویر کشیدن پوچی دنیا و بی سرانجامی احوالات آن است. سرگشتگی انسان معاصر را هم به خوبی میتوان در این جوکها دید. از ویژگی های بیشتر این جوکها، عدم حضور انسان یا کنش متقابل انسانی است .(بیشتر ابژه ها در آن نقش فعال دارند.)
جوک نمونه
کامیون گلابی داشته میرفته یهو میافته تو دستانداز و یکی از گلابیها پرت میشه بیرون. باقی گلابیها خطاب بهاش میگن: «گلابی خداحافظ… گلابی خداحافظ.» اونم میگه: «خداحافظ گلابیها…خداحافظ گلابی ها»
یارو یه آروغ گندة پر سروصدا میزنه، بعد دور و برشو نگاه میکنه میبینه کسی نیست. روشو میکنه به جلوش و میگه: «والّا!» (به تنهایی انسان معاصر در این جوک دقت کنید.)
جوکهای داستانهای معروف
دستكاری کردن داستانهای معروف درونمایة این جوکهاست. مثل شنگول و منگول، روباه و کلاغ یا پینوکیو. در این جوکها چون همه قصه را بلدند و معمولا هم در بچگی آن را شنیده اند و یک تصویر کلیشه ای شکل گرفته ازش دارند، با کوچکترین تغییری در اسلوب قصه به خنده میافتند.
جوک نمونه
گرگه اومد پشت در خونة شنگولومنگول زنگ زد و گفت: «مع…مع…منم منم مادرتون…علف آوردم براتون» که یهو یه صدای کلفت و عصبانی از اونور آیفون داد زد: «چن دفعه بگم؟ دیروزم گفتم! از اینجا رفتن!»
جوکهای آنتی فمینیستی
این جوکها را یک سری مرد عقب افتادة عقده ای میسازند که هنوز نفهمیده اند زنها جنس دوم نیستند و با آقایان طاس شکم گنده، حقوق کاملا برابری دارند. درون مایة این جوکها بیشتر دربارة سبک مغزی و نادانی و پرحرفی و پولدوستی و مُدپرستی و چشمو هم چشمی و دیگر صفات منفی نداشتة بانوان محترم است (اصغر در رو که لنگه کفشا اومد!) در این جوکها اگر مردی هم حاضر باشد، به گله و شکایت از ازدواجش مشغول است و حسرت دوران مجردی را میخورد و بعضا هم به پروپای مادر زن میپیچد.
جوک نمونه
ول کن آقا! بیکاری یا دنبال شر میگردی؟
جوکهای روز
این جوکها به تناسب موضوعات روز ساخته میشوند و به سرعت هم در بین مردم نفوذ میکنند. از جمله ویژگیهای غالب این جوکها کوتاهیشان است. این جوکها تاریخ مصرف دارند و وقتی که موضوع مورد نظر از داغی افتاد، دیگر ساخته یا تعریف نمیشوند و حتی ممکن است کسی آنها را به یاد هم نیاورد. انوشه انصاری، علی دایی، ماه رمضان، جام جهانی، جنگ عراق و آمریکا و انرژی هسته ای از جمله موضوعات اصلی جوک های روز طی یکی دو سال اخیر بوده اند.
جوک نمونه
«تلویزیون ملی پرتغال با قطع برنامه های عادی خود از مردم این کشور خواست تا در آستانة بازی با ایران برای سلامتی علی دایی دعا کنند.»
جوکهای سیاسی
معمولا در شرایط خفقان و محدودیت فضای اجتماعی سیاسی بیشتر ساخته میشوند و در واقع بازگو کنندة تمایلات یا احساسات فرو خفتة مردم هستند. خودشان دو نوع کلی دارند: جوکهایی که همة سیاستمداران را مسخره میکنند؛ جوکهایی که یک سیاستمدار خاص را دست می اندازند. بوش، بلر، بن لادن بیش از سایرین سوژة این جوکها بوده اند.
میشود به صدام حسین یا هیتلر هم اشاره کرد. (کتاب جوکهای مردم آلمان در عصر حکومت نازی ها به تازگی چاپ شده است.)
جوک نمونه
یه روز صدام میره از یه مرغداری بازدید كنه. میپرسه: «مرغاتون روزی چند تا تخم میکنن؟» میگن: «هر کدوم یکی.» بد داغ میکنه و خطاب به مرغا داد میزنه که «فردا که اومدم، هر کدوم کمتر از سه تا تخم گذاشته باشین، میدم همونجا بکشناش.»
فردا که میآد میبینه همه سه تا تخم گذاشتن جز یکی که دو تا تخم گذاشته. با غضب بهاش میگه: «تو چطور جرأت کردی سه تا تخم نذاری؟» اونم میگه: «یاسیدی! من مرغ نیستم، خروسام.»
روزنامه همشهری – احسان عمادی