کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو :
۱-زمان فرار از واقعیّت، دستگیر شد!
۲- وقتی استخوان ام “جوش”خورد، باورکردم که کمبود آهن ندارم!
۳- بُزی که به دهانش”شیرین”امده بود، دربوته زار خیال فرهاد می چرید!
۴- چون داروهایم “عوارض”نداشت، فقط مالیّات پرداختم!
۵- شاخ گاو”خورد”، ماتادور گرسنه!
۶- “داغ”اش را دیدم، وقتی ازکوره درمی رفت!
۷- برایش خط ونشان “کشیدم”، به ترازویم ظنین شد!
۸- باشکستن سدّ کنکور، دانشگاهها روی آب رفتند!
۹- تا گوشت تن ام”ریش”شد، دادای “محاسن”شدم!
۱۰- مدیون”برجستگی”هایش هستم!
۱۱- وقتی جوّگیر می شوم، لایۀ اوزون ترمیم می کنم!
۱۲- برای رفتن به دیار کُفر، مجبور به ترک دین اش شد!
۱۳- برای وقت کُشی، زمان می خرید!
۱۴- تا کمرش”پیچید”، “مهرل”اش دررفت!
۱۵- برای نان خوردن از بازویش، با زورِ بازو خِفت می کرد!
۱۶- فرهاد باکمک عزرائیل، حلوای”شیرین”خورد!
۱۷- “مات”شدم، با دیدن”رُخ”ات در”کیش”!
۱۸- برای آمدنت”شور”می زد دلم، و چون آمدی”شش و هشت”!
۱۹- کلّه ام بادبرمی دارد، وقتی به سرم می زند هوایت!
۲۰- خندان، به خیالم خوش آمدی!
۲۱- “زمین خورده” بود، مجتمع ساختمانی”بالامی آورد”!
۲۲- خوب”کاشتم”تورا، بد”برداشت”کردی!
۲۳- ملکۀ ذهن ام، تاجگذاری کرد!
۲۴- مدیر باغ وحش بابازکردن”شیر”، خودش را خیس کرد!
۲۵- آقا زاده بود که بچّه ننه شده بود!
۲۶- هیچ آرزویم”عملی”نشده، برای ترک خودم، کجا بستری شوم؟!
۲۷- تا زیر سایه اش رفتم، سیاه ام کرد!
۲۸- زخمی بود، وقتی بچّه ام را از”شیر”گرفتم!
۲۹- خطّ تفریحی ام، “نازنین”است!
۳۰- جا”هل”بود، بو می داد!
۳۱- برای بالا رفتن ازدرخت، سایه ام نردبان شد!
۳۲- بند دلم پاره”شد، تا نگاهم به نگاهت “گره”خورد!
۳۳- رفتی ازدلم، روی شانه های فراموشی!
۳۴- مخاطب خاص ام را، خلع لباس کردم!
۳۵- درحدّ من نبود که بیش ازحدّ دوست اش داشتم!
۳۶- دیفرانسیل خودرو، برای خواباندن ترمزدستی، لالائی می خواند!
۳۷- مشکل”حقوقی”ام، باقرض ازقاضی حلّ شد!
۳۸- پای عشق ام، می لنگد!