کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو :
۱-دنبال خودم رفتم، تا سر از کارم در آورم!
۲- من فکر می کنم، پس در توّهم ام!
۳- آدم یک دنده، کلاچ ندارد!
۴- تا عقل ام پاره سنگ بر می دارد، عاقلان لُنگ می اندازند!
۵- وقتی امضاء ام را جا می گذارم، شست ام “خبردار”می شود!
۶- آنچنان با او در اداره برخورد کردم که، پخش زمین شدم!
۷- پرندۀ منزوی، روی سایۀ درخت می نشیند!
۸- با بالا آمدن پرچم خط نگهدار، فوروارد جریمۀ سرعت شد!
۹- آخر نفهمیدم، نیّت اش خیر بود یا خیر؟!
۱۰- با فحش های فنّی، لب و دهان اش در زمین بازی می کردند!
۱۱- “به هم ریخته بود”معشوق ام، مرّتب اش کردم!
۱۲- وقتی خودش را”جمع”می کرد، با من”جور”می شد!
۱۳- فهمیدن رایگان است، امّا گران تمام می شود!
۱۴- اندام اش موزون می نمود، وقتی آشوب به”پا”می کرد!
۱۵- وعده های”عکس”شده ات را، در آلبوم چسباندم!
۱۶- وقت شکار، تفنگ اش “در رفت”!
۱۷- برای یک”حالِ ساده”، مضارع ام را پیش فروش کردم!
۱۸- پس از شنیدن شعار “هیچکس تنها نیست”، دیگر جلوی موبایلم هم لخت نمی شوم!
۱۹- برای”پیچاندن”، تاب آش دادم!
۲۰- برای رفتنِ به “بهشت”، زندگی ما را “جهنّم” کردند!
۲۱- هر روز خوشید”در می آید”، چون پدرم!
۲۲- سانتریفوژها برای چرخیدن، به زورخانه رفتند!
۲۳- چون زیر کاسه اش توطئه خوابیده بود، نیم کاسه اش ساکت بود!
۲۴- برای”باز”کردن اخم اش، به صورت اش”اسید”پاشیدم!
۲۵- “خوب”می بیند همه را، آدم”بد”!
۲۶- “بیدار”ام کرد خرِ درون ام، که لگد زد!
۲۷- از یاد بُرد تو کار من نیست، باور ام را سِرچ کُن!
۲۸- می خواستم بروم، دل ام نیآمد، ماندم!
۲۹- می خواست یادم”برود”، پشت سرش آب ریختم!
۳۰- هندوانه ات را دوست دارم، یلدا!
۳۱- یک جنگل، چوب سادگی ام را خورده ام!
۳۲- نگاه گرم اش، “داغ”دیده بود!
۳۳- آنقدر”خاکی”بود که در خودش دفن اش کردند!
۳۴- چون”صادق”بود، “هدایت”اش کردم!
۳۵- با دیدن سوسک، توالت را روی سرش گذاشته بود!
۳۶- من به تنهای رضایت داده ام، خیالت رضایت نمی دهد!
۳۷- “حال”ام را بهم بزن، غم هایم تَه گرفته اند!
۳۸- مرا نمی فهمید، ترجمه می کرد به زبان خودش!
۳۹- موهایش سپید شد فرزندم، تا دفتر خاطرات ام را خواند!
۴۰- سرم را روی”شانه”اش گذاشتم، تا برای فرق باز کند!