menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

شعر طنز فروشنده مترو

شعر طنز فروشنده مترو

یک فروشنده ام توی مترو
هردم آواره در کوی مترو
می روم کوله ی بار بر دوش
صبح و شب بی امان سوی مترو
می کشد آه و گوید زن من
تو دگر گشته ای شوی مترو

دیگران آب نوشند و ما نان
می خوریم از بر جوی مترو
می فروشم تل و شانه ی سر
بهر زیبایی موی مترو
گاه هم ادکلن، اندکی عطر
تا کمی به شود بوی مترو
داد و تبلیغ و لاف و گزافه
ای برادر شده خوی مترو

گاه گم می شود کوله ی من
درمیان هیاهوی مترو
دائما فحش و تحقیر و تهدید
می رسد از بلنگوی مترو
در جراید نوشنتد ماها
می بریم آب از روی مترو

کاش آگه به این نکته بودند
نان ما بسته بر موی مترو
مادری با اشاره چنین گفت:
کودکم اوست لولوی مترو
گه عمو، گه فلانی، گهی هی
می زنندم صدا هوی مترو
خسته ام ، خسته از این هیاهو
سیرم از خویش و از روی مترو
وقت مرگ است آغوش بگشا
مترو جان بهر این قوی مترو

مجید مرسلی

خبر انلاین

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر