مشکلات اقتصادی، اجتماعی، سیاست خارجی و حتی مشکلات مربوط به نبود برنامه نوروزی دغدغههای اهالی طنز است که نگاهشان به مشکلات جامعه بهگونهای دیگر است و با زبان طنز برخورد میکنند و از نظر آنان زبان طنز، تنها زبان رساندن مشکلات جامعه به گوش مردم و مسوولان است.
به گزارش شیرین طنز، به نقل از خبرنگار سرویس فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه اصفهان، نود و سومین جلسه حلقه طنز اصفهان (نصفهان) در نود و سومین سال قرن سیزدهم برگزار شد. به گفته بسیاری از محققان این پدیده هر سه هزار سال یک بار اتفاق میافتد.
در این جلسه که محمد رضایی ریاست آن را بر عهده داشت، ابتدا پولادیان با لهجه شیرین اصفهانی شعری را خواند. البته با انتقادهای شدیدی نیز روبه رو و برایش “گران” تمام شد. معلوم بود که زیر لب میگفت، ای کاش اصلا این شعر را نگفته و نخوانده بودم: “از بس گرونی اِس، تو کوچهها هر رو ول شدم / پیش زن و بچهام بخدا من خجل شدم…”
در ادامه فرامرز راهدار، “فرامرزیانه” کار کرد و شعری را سرود که هیچ مرز و قانونی را شامل نمیشد، در واقع یک سری مهملیات را خواند :”بارون میاد جرجر، پشت خونه هاجر، هاجر عروسی داره، بنز تو بورسی داره…” قرار شده راهدار”دیوان مهملیات” را نیز به زودی روانه بازار کند. این موضوع درحالی اتفاق افتاده که خودش از این قضیه بیاطلاع است.
سعید آزاد هم در حلقه طنز نصفهان هوس کرد تا شعری به لهجه اصفهانی بخواند: “لپهای تو سرخ و سفید اِس مث سیبی رسیده اِس / عوضش صورت من عین انار مکیده اِس…”
پس از سعید آزاد نوبت به صفورا فرشید رسید که قبل از اینکه شعر خود را شروع کند، خطاب به حضار گفت: «قافیه شعرم مشکل دارد.»، یکی نیست به این خانم بگوید خب اگر مشکل دارد و خودت هم میدانی که مشکل دارد، چرا آن را در یک جمع عمومی میخوانی و برای خودت مشکل درست میکنی! ضمناً او درباره مشکلات گرانی نان شعری خواند:”… گفتند نان خشک بخور، صرفه جوی باش / غافل که نان خشک، خودش تحفتی شده…”
حال نوبت رسیده بود تا حسین ابراهیمی، چند نوشته کاریکاتوری را که با کلمه بیان شده است، برای حضار بخواند، برخی به این گونه نوشتهها میگویند “کاریکلماتور“:
“باران، دریای مرتفع.”
“پرندگان محبوس، تمام وقتشان آزاد است.”
“تنهای ام در مقابل آینه دو برابر میشود.”
همچنین چند فرانو نیز خواند: “دیوانهای، قسطنطنیه را به خاطر یک دستمال به آتش کشید؛ اسکندر، تخت جمشید را سوزاند؛ چنگیز، جوی خون به راه انداخت و هیتلر، جهان را وادار کرد تا به مرگ سلام کند؛ تاریخ پر است از مجانین مستبد. کاش مسئله جبر را معلم تاریخ حل کند. “
آرش فرهنگ پژوه که با ریخت و قیافه جدیدی در حلقه طنز حضور یافته بود و با سبیل عجیبش، تمام توجهات را به خود جلب کرده بود، با اشاره به پست اخیر احمد مهرانفر در صفحه اینستاگرامش مبنی بر “نوروز امسال بدون پایتخت” شعری را سروده بود که :
“وضع، هردمبیل خواهد شد بدون پایتخت / مملکت تعطیل خواهد شد بدون پایتخت
میزند اوضاع دنیا را به هم این اتفاق / خربزه ازگیل خواهد شد بدون پایتخت
بیستونه تا بیل دارد مرد در این وضعیت / مرد، بی سی بیل خواهد شد بدون پایتخت… “
پس از خواندن این شعر حضار پی در پی شروع به تشویق فرهنگ پژوه کردند و از همه جای سالن جمله “قشنگ بود…قشنگ بود…” به گوش میرسید.
پس از این قضایا در پاسخ به پرسش یکی از حضار مبنی بر اینکه الآن پشت لب شما چند بیل وجود دارد؟ اظهار کرد: اکنون ۶۳بیل و ۳بیلچه پشت لبم قرار گرفته است!
حال نوبت به کاریکلماتور سرا یا کاریکلماتور گو یا کاریکلماتور نویس یا هر چیز دیگرِ دیگری رسیده بود، نسرین کثیری که به تازگی سنگ فقیر فقرا را به سینه میزند پشت تریبون قرار گرفت و با چند کاریکاتور کلمهای به ابراز همدردی با فقیران پرداخت و نزدیک بود اشک حضار را درآورد که در زمان مناسبی به همدردی خود پایان داد. به تبع آن، اشک حضار درنیامد به جز یک نفر که ادعا می کرد، آشغال درون چشمش رفته است:
“زن فقیر، بوی غذای ثروتمند را بین بچههایش تقسیم میکرد.”
“زیر خط فقر، ترافیک سنگینی ملاحظه میشود.”
“سر کلاس نقاشی، کودک فقیر فقط خجالت میکشید.”
طالبی، شاعر طنزپرداز بعدی بود که شعری بیربط که با پایان دوره سربازی مدیر دفتر طنز و کاریکاتور نبود را برای حضار خواند و با خنده و تشویق حاضران در جلسه همراه شد:
“داریم رتبهای من و آن یار مهربان / سرلشگر است او و من هستم گروهبان
موهای خود، سفید نکردم در آسیاب / اینها سفید گشته در آن شبه پادگان”
فروغ زمانی گران شدن قیمت نان را به ورطه طنز آورد و تمام مردم ایران را به چالش خوردن نان دعوت کرد:
“گرچه بابا نان دهد، اما تو تنها نان بخور / آه بابا منصرف شد، پس تو با ما نان بخور…
یوسف گمگشته باش و جای قهوه با شکر / بر سر یک میز خوشگل با زلیخا نان بخور…”
محمد رضایی نیز در پایان برنامه، حضار را با چند فرانو بدرقه کرد، چرا که محققان طنزپرداز گفتهاند، آدمها باید در زمان رفتن از یک محل به محل دیگر چند فرانو گوش دهند، اگر نشد چند کاریکلماتور، اگر باز هم نشد چند شعر طنز و اگر باز هم نشد، میتوانند به همین گونه بروند و مشکلی پیش نمیآید:
“دروغ نمیگوید، تهمت نمیزند، خیانت نمیکند، آدم نمیکشد، فقط لگد میزند، خر است.”
“درختها را کاشتیم، کاشتیم، کاشتیم، کسی تحویلمان نگرفت، تا تبر را برداشتیم، معتبر شدیم.”