menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

نقد مجموعه کاریکلماتور سکوت سراپا گوش است

یادداشت‌هایی بر مجموعۀ کاریکلماتور «سکوت سراپا گوش است» عباس گلکار

«سکوت سراپا گوش است» گزینۀ کاریکلماتور یا به عبارت بهتر گلکاریکلماتورهای عباس گلکار است که نشر افراز در بهار 1391 در 88 صفحه و قطع رقعی منتشر کرده است. این مجموعه 157 کاریکلماتور دارد که به صورتی نو صفحه‌بندی شده است، یعنی جمله‌ها به شکل پلکانی و نزدیک به آرایش شعر نو و سپید چاپ شده است.
وقتی این مجموعه به دستم رسید و هنگام مطالعه نکاتی به نظرم آمد که ذیلاً تقدیم می‌شود. بنای نقدم تازگی کلام یا نوآوری است که خود دو بخش دارد: تازگی در زبان و تازگی در اندیشه، و بررسی این نکته که آیا گلکار حرف تازه‌ای برای گفتن داشته است یا نه؟
برای این‌که تعریف یا تصویر بهتری از کاریکلماتور به‌دست بیاوریم بهتر است نگاهی به یکی از بهترین و کامل‌ترین کاریکلماتورهای عباس گلکار بیندازیم:
«ای کاش نبودنت را هم با خودت برده بودی!» (ص 48)
بعضی‍ها بود و نبودشان فرقی نمی‌کند. بعضی هم نبودنشان بهتر از بودنشان است پس بودنی ندارند. بعضی نبودنشان آنقدر کوچک است که در جیب شلوارشان هم جا می‌شود و به هر جا بروند به راحتی با خودشان می‌برندش! حالا مسأله این است که غیبت برخی آدم‌ها آنقدر زیاد و بزرگ است که حتی اگر هم بخواهند نمی‌توانند این غیبت را با خودشان ببرند؛ این آدم‌ها نمی‌توانند که نباشند، یعنی نبودشان عین بودن است؛ در نتیجه نبودنی ندارند که هنگام رفتن بخواهند با خود ببرندش! باز هم در نتیجه وقتی می‌خواهید همیشگیِ بودنِ کسی را که بسیار هم دوستش دارید بیان کنید، خب معلوم است که نمی‌توانید، یعنی به زبانتان در نمی‌آید و به بیانتان در نمی‌گنجد! بنابر این ناچارید که بگویید:
«ای کاش نبودنت را هم با خودت برده بودی!»
با بیان این جمله، شما در حقیقت حرفی نگفتنی را گفته‌اید و از چیزی سخن گفته‌اید که نمی‌شود گفتش، برای همین است که حرف و سخن‌تان زیبا و جذاب و تازه می‌شود؛ یعنی شما زبان‌بازی کرده‌اید و به تعبیرِ بهتر از زبان شعر بهره برده‌اید، به‌‎اضافۀ این‌که نبودن را به چیزی تشبیه کرده‌اید که قابل حمل است، پس کلام‌تان شاعرانه است. دیگر این‌که سخن‌تان طنز دارد چون قاعده و قانون زبان را شکسته‌اید: تصور کنید وقتی می‌خواهید جایی بروید، نبودنتان را هم بگذارید در چمدان و با خودتان ببرید، تصویرِ چنین تصوّری طنز دارد، درست مثل این‌که کاریکاتور چنین مفهومی را کشیده باشید!
یکی دیگر از مهمترین ویژگی‌های کاریکلماتور ایجاز آن است و از این جهت نزدیک است به سخن کوتاه یا لطیفه یا نکته یا حکمت که البته فقط پیام دارد و شاید شاعرانگی نداشته باشد؛ از جهتی طرح یا هایکو و یادآور رباعی و شعرهای کوتاه است که باز هم اگر ویژگی اصلی، یعنی طنز را نداشته باشد، پس هنوز کاریکلماتور نشده است.
به نظرم در یک جملۀ کوتاه و طنزآمیز، کاریکلماتور یعنی: «گفتنِ چیزی که نمی‌شود گفت!».

کاریکلماتور ترکیب کاریکاتور و کلمه است. اگر کاریکاتور، طنز تصویری از طریق نقاشی باشد، کاریکلماتور هم طنزی تصویری از طریق واژه‌هاست. وجه مشترک هر دو، زمینۀ طنزآمیز و تصویری بودن است، یعنی هم کاریکاتوریست و هم کاریکلماتوریست، هر دو تصویری طنزگونه از مفاهیم ذهنی یا مضامین عینی به دست می‌دهند. به عبارت بهتر کاریکلماتوریست شکل واژه یا مفهومی را می‌کشد اما به طنز؛ یعنی می‌خواهد قیافۀ واژه‌ها را نشان بدهد، البته آنگونه که نیستند، یا نباید باشند، کارش بیان تناقض‌هاست، و این است که طنز می‌آفریند. گاهی فقط شوخی می‌کند، گاهی حکمت می‌گوید، گاهی دردِ دل می‌کند، گاهی مسأله‌ای اجتماعی را بیان می‌کند، بنابراین کاریکلماتور یعنی کاریکاتورِ یک واژه یا عبارت:
ـ معده‌ام را تا سر سفره هل دادم! (شاپور/ 45)
ـ غنچه، بچه قنداقی گل! (همان/ 34)
ـ بیضی، دایرۀ مست! (همان/38)

سکوت سراپا گوش است

به هر حال و با توجه به آنچه گفتیم اگر ویژگی‌های اصلی کاریکلماتور را ایجاز، طنز، و بازی‌های زبانی بدانیم، حتی بسیاری از آثار پرویز شاپور هم کاریکلماتور نیستند و البته همین امر موجب رغبت بی حساب و کتاب بسیاری از معاصران به این نوعِ ادبی شده، و هر نورسیده‌ای با هر شوخیِ کلامیِ ساده و بی‌نمکی خودش را در شمار کاریکلماتور‌نویسان در آورده است. در این بین اما عباس گلکار از آنانی‌ست که کم می‌گوید و گزیده، و هنوز هم در این حوزه نوآور است و صاحب سبک، که به اعتقاد من اگر انسجام بیشتری در کلام داشته باشد، و به طنز، بیشتر از گفتنِ حکمت بیندیشد، بسیار موفق‌تر و گلکارتر از این خواهد بود.
مشکل بزرگ‌ترِ حوزۀ کاریکلماتور این است که هنوز پژوهش و نقد علمی درخوری، آنچنان‌که باید و شاید در بابش انجام نشده است، به همین جهت هنوز هم نمی‌توان تعریف یا تقسیم‌بندی درستی از شکل‌ها و انواع آن به دست داد. با این حال مجموعۀ «سکوت سراپا گوش است» چند دسته جمله دارد که البته همه در عدادِ کاریکلماتور نیستند و تعدادی هم در شمارِ هیچ دسته‌بندی خاصی قرار نمی‌گیرند. به همین جهت در دسته‌بندیِ زیر، ویژگی‌های غالبِ کاریکلماتور، ملاک و معیار بوده است:

1- مواردی که زبان واقعاً تازگی دارد. یعنی شعریت جمله‌ها بالاست و انواع شگردها از قبیل طنز و پارادوکس و ایهام و کنایه و شکل‌های گوناگون مجاز را، می‌توان در آن‌ها دید:
آینه مرا با خودم در میان می‌گذارد! (ص12)
سکوت سراپا گوش است! (ص28)
سکوتِ سرچشمه فریادِ تشنگی است! (ص29)
رشتۀ کلامش طناب‌پیچم کرد! (ص 30)
قفس خالی پر از آزادی است! (ص33)
مرگ همه را لخت می‌کند! (ص45)
چه سرزده رفت! (ص48)
آتش جنگل را خاموش کرد! (ص67)
اگر آزادی بیان چشمها و گوشها و مشتها را باز نمی‌کرد، هیچ مخالفی نداشت! (ص75)
نقش شگرف رسانۀ ملی را در اختلاف تیراژ عجیب کتاب و پفک نمی‌توان نادیده گرفت! (ص77)
دوستی خر و خرسوار ناشی از بی‌تمیزی خر است! (ص83)
خواب غفلت انسان را دوخوابه می‌کند! (ص84)

2- مضمون‌های تازه، که حاصل یک نگاه و زاویۀ دید تازه به زندگی است:
فضا پر از بوسه‌های به مقصد نرسیده است! (ص15)
زمان معطل ساعت تنبل نمی‌ماند! (ص21)
شناسنامه پلاک عبور موقت است! (ص51)
تبر کلنگ احداث کویر است! (ص60)
آدامس اسوۀ مقاومت است! (ص71)

3- جمله‌های حکیمانه!: این جمله‌ها همیشه تازه‌اند چون پند و حکمتی در خود دارند که از زبان هر کس شنیده شوند، باز هم زیبا هستند اما ایراد این جمله‌ها این است که طنز ندارند، یعنی تا کاریکلماتور شدن هنوز راه زیادی دارند و به نظرم یکی از شیرینی‌ها و جذابیت‌های کاریکلماتور این است که می‌تواند این حکمت‌ها و جملات قصار را با زبان طنز بیان کند و به اصطلاح روزآمدشان کند. این جمله‌ها از جهت محتوا کاملند اما تازگی و شگرد خاصی در زبان‌شان دیده نمی‌شود:
سکوت هیچ سخنی را سانسور نمی‌کند! (ص31)
در جنگ بیش از کودکان کودکی کشته می‌شود! (ص41)
درخت تا زنده است دستۀ تبر نمی‌شود! (ص61)
درختی که از زمستان بترسد به بهار نمی‌رسد! (ص66)

4- تکرار مضمون (منظورم تکرار عینِ جمله یا مفهوم نیست، بلکه تکرار مضمون یا تصویر است که البته بجز نداشتنِ تازگی، هیچ ایراد دیگری ندارد. چرا که گاهی یک مضمون را شاعرانی در دوره‌های مختلف بازخوانی و بازگویی کرده‌اند.):
1- «اگر زندگی نبود آرزوی خوشبختی را به گور نمی‌بردیم.» (ص13)، نظیر:
مرگ فرصت نداد بقیۀ آرزوهایم بر باد رود.(شاپور)

2- «اگر کاریکاتوریست بودم فریاد می‌کشیدم.» (ص14)، نظیر:
اگر نقاشی‌ام خوب بود از دنیا دست می‌کشیدم! (لا ادری)
و یادآور این بیت از بیدل:
عاشقی مقدور هر عیاش نیست
غم کشیدن صنعت نقاش نیست!

3- «جاده زودتر از مسافر به مقصد می‌رسد.» (ص25)، نظیر:
راه خوابیده رسانید به منزل خود را
نرساندی تو گرانجان به در دل خود را(صائب)؛
خاکت به سر که چوب عصا در ره طلب
یک گام پیشتر ز تو در استقامت است! (همان)

4- «وقتی که نیستی هستی‌ام روی دستم می‌ماند.» (ص47)، نظیر:
وقتی نیستی، هستی‌ام به خطر می‌افتد. (شاپور ص486)؛
وقتی نیستی در بودنم شک می‌کنم. (همان ص485)

5- «بیم موج 4/4 کرۀ زمین را فرا گرفته است.» (ص53)، نظیر:
ماهی‌ها تصور می‌کنند 4/4 کرۀ زمین را آب فرا گرفته است. (شاپور ص29)

6- «چراغ مطالعه به خواندن تعظیم می‌کند!» (ص76) نظیر:
اگر کلام نه از آسمان فرود آید
چرا به هر سخنی خامه در سجود آید؟ (صائب)

منابع:
ـ قلبم را با قلبت میزان می‌کنم، پرویز شاپور، انتشارات مروارید، تهران: 1386
ـ سکوت سراپا گوش است، عباس گلکار، نشر افراز، تهران: 1391

مرتضی رشیدی

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر