menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

کشک‌ های خفن

کشک‌ های خفن ، کشکول طنزی از احمد اکبرپور

کشک‌ های خفن ، کشکول طنزی از احمد اکبرپور (-۱۳۴۹)، طنزپرداز معاصر ایرانی به همراه تصویرگری‌هایی از محمد رفیع ضیایی (-۱۳۲۷) است.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

خیلی‌ها می‌دانند که توی چه ماه و روز و حتی چه ساعتی به دنیا آمده‌اند؛ اما من انگار در یک زمان مبهم متولد شده‌ام.

حتی مادرم قات زده است. می‌گوید: «چله‌ی زمستان بود و سگ از توی جا جُم نمی‌خورد.»

ولی کمی می‌رود توی فکر و می‌گوید: «نه، آن موقع تولد خواهرت بود، گمانم وسط تابستان بود که زبان‌بسته برای ذره‌ای سایه لَه‌لَه می‌زد!»

پدرم داد می‌زند: «زن! بهار بود، وسط بهار، مگر یادت نیست بی‌صاحاب چه دُمی تکان می‌داد؟»

مادر کمی توی فکر می‌رود و بعد دادوهوار او را تلافی می‌کند: «هوش و حواست کجاست مرد؟!

این قضیه مال بچه‌ی چهارم یا اولمان است، نه این زبان بسته. گمانم پاییز بود که خش‌خش برگ‌ها قاتی صدای سگ… .»

باید منتظر می‌شدم تا برایم شناسنامه بگیرند.

هر ده‌سالی یک‌بار مأمور ثبت به ولایت ما می‌آمد.

وقتی مأمور آمد من برای خودم آدمی شده بودم.

روزی چهار _ پنج‌تا مارمولک می‌گرفتم، از روی چهارتا خر می‌پریدم و بعضی وقت‌ها از سگمان جلو می‌زدم.

جز برادر و خواهر بزرگم، پدر همه‌مان را برد پیش‌اش.

غلغله بود. مأمور به پدرها گفت اگر می‌خواهید کارتان زود راه بیفتد بچه‌هایتان را به‌ترتیب قد به‌خط کنید.

پدرم خیلی زودتر از بقیه، هر شش‌تایمان را پس‌وپیش کرد.

یکی‌یکی می‌رفتیم پیش مأمور؛ نگاهی به قد و جثه‌مان می‌کرد، دندان‌هایمان را می‌شمرد و آخر کار شناسنامه را صادر می‌کرد.

وقتی دهانم را باز کرد سگمان چنان واق‌واقی کرد که نگو. حتی می‌خواست تنبان مأمور را جرواجر کند که پدر جلویش را گرفت.

انگار می‌فهمید که مردک از روی باد هوا تاریخ‌سازی می‌کند.

این بود بخش هایی از کشک‌ های خفن ، کشکول طنزی از احمد اکبرپور.

منبع : طاقچه

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر