سکوت رودخانه ، صدای خشکسالی را در آورد.
کاریکلماتورهای اصغررضایی گماری
- بعضیها با سر درآوردن از زندگی دیگران دم در آوردهاند.
- آدم بیکار ، سر از هر کاری در می آورد.
- با کفش چینی نمی توانیم جهش تولید داشته باشیم.
- از خط چشم هایش ، دلش را خواندم.
- سکوت رودخانه ، صدای خشکسالی را در آورد.
- آنقدر خوشمزه حرف زد که دهنم آب افتاد!
- معمارها اگر رئیس جمهور می شدند به خاطر مصالح کشور چیزی را افشا نمی کردند!
- کارگرها همه بنده خدا هستند اما دستشان جایی بند نیست.
- سرش را با پنبه بریدم ، تا خودش باشد پنبه مرا پیش دیگران نزند .
- ترجیح میدهم عروسک باشم ،اما کسی با دلم بازی نکند.
- روزگار همه ما را نقاش کرده است ،همه آه میکشیم.
- عشق، بوستانی است که به جای تاب، بی تابی دارد.