کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو :
۱-کاش می شد، برهنگی پوشید!
۲- تا به”پیروزی”رسیدم، “سرخ “شدم!
۳- برای پیشگیری ازانفجار دیزی زودپز، “چاشنی”را برداشتم!
۴- لنگه نداشت، به منزل نرسید!
۵- سکوتم، ترنّم موسیقی بیصداست!
۶- شیرلزیست، رنگ شرابی موهایت!
۷- “بغل”اش دوای درد من است، وقتی زیر”بغل”اش می زنم!
۸- الگویم بود، عِبرت ام شد!
۹- تاگور، چندقدم مانده به گاندی!
۱۰- بااینکه دل پُری داشت، عاشق می پذیرفت!
۱۱- “ستاره” پشت سرِ”ماه”ام، “صفحه”گذاشت!
۱۲- باسادگی اش، گرگ درون ام را”بیدار”کرد!
۱۳- تیشۀ فرهاد، رگ”شیرین”را زد!
۱۴- آنروی سگم که بالا آمد، ازخرشیطان پیاده ام کرد!
۱۵- وقتی”لگن”اش شکست، آفتابه اش را وقف کرد!
۱۶- سرگردنۀ پائیز، درختان لُخت می شوند!
۱۷- گرسنگی را بخاطر بسپار، پرنده خوردنی است!
۱۸- ازاینکه “دام” در”دام”می افتد، درعجب ام!
۱۹- گرسنه بود، گول هیکل ام را”خورد”!
۲۰- از”داخل”تونل، به”خارج”رفتم!
۲۱- “دل”داشته باشی، عشق”حاکم”می شود!
۲۲- “بی هوا” آمد، خفه شد!
۲۳- لهیده شده بودم، وقتی تو”رسیدی”!
۲۴- دو”دل”بود، “جگر”ام!
۲۵- دار دنیا، بیدارم کرد!
۲۶- همۀ”اولیاء” بجای مسجد، به مدرسه رفتند!
۲۷- سکوت اعداد اَصَم، سرشار از ناگفته هاست!
۲۸- سر ساعت، با تنه اش آمد!
۲۹- دستم را استریل می کنم، تا احساس بدی به من دست می دهد!
۳۰- تصویرم کاریکاتوری می شود، وقتی به ریش خودم می خندم!
۳۱- برای پانسمان زخمم، “باند”قاچاق را پیچاندم!
۳۲- درخشکسالی، چشمم آب نمی خورد!
۳۳- بقیّۀ زندگی سگی ام را برای گربه ام به ارث گذاشتم!
۳۴- چشمم آب نمی خورد، برایش نوشابه خریدم!
۳۵- با”مغز”استخوان ام، می اندیشم!
۳۶- به آئینه بغل اتومبیلم، ضد عرق می زنم!
۳۷- مبزتوالت هیچگاه از آفتابه، زیرمیزی نمی گیرد!
۳۸- سکتۀ شعرم، قافیه را فلج کرد!
۳۹- برای اینکه هوایم را داشته باشد، آلودگی ام را تست می کرد!
۴۰- درآستانۀ درخروجی زندگی، “مایکل جکسون”به تماشای رقص مُردگان دعوت ام کرد!
۴۱- تا به مرگ می اندیشم، به عزرائیل کانِکت می شوم!
۴۲- وقتی باهمسرم”یک دل”می شوم، ضعف در”خون رسانی”، مغزمان را ازکار می اندازد!
۴۳- اکثرپزشکان، در انتهای عمر بیمار مطب دارند!
۴۴- سرِسفره باغذا”بازی”کردم، باختم!
۴۵- درگودِ زورخانه، “شنا”کردم!
۴۶- حاجت می داد، نگرفتم!
۴۷- “شایعه”می انداخت، من برمی داشتم!
۴۸- خنجر بین”شانه”هایم، به بُرُس نشست!
۴۹- “دیوانِ” شعرهایم، همه شیشۀ عمردارند!