کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو :
۱-وقتی پاهایم باد می کنند، خودشان را برای کفش هایم می گیرند!
۲- گریه، لبخندت را پلیسه می کند!
۳- سرد و گرم چشیدۀ روزگار بود که همۀ دندان هایش ریخته بود!
۴- وقتی خارج از متن می نویسم که قلمم حاشیه دار باشد!
۵- حضّار “کف” زدند، سخنران “کف” کرد!
۶- چون پولدار بود، بانک”می زد”!
۷- وقتی زیرپوستی عاشق می شوم، تمام بدن کهیر می ریزم!
۸- متّهم بود، “خلاف”اش ثابت شد!
۹- چوب ناآگاهی اش را، در آگاهی خورد!
۱۰- برای نشاندن “نهال”، صندلی گذاشتم!
۱۱- صدای پایم در اثر بوی جورابم، در کفش ام خفه شد!
۱۲- زنِ ورزشکار، “کاپِ”قهرمانی را روی”دوش”انداخت!
۱۳- صدای پای خیست را، روی خط حامل پهن می کنم!
۱۴- وقتی دودل می شوم، تردید به خود راه نمی دهم!
۱۵- نگاه خسته ام را، پشت لحاف پلک ام می خوابانم!
۱۶- نگاه ام به لبخندت، بوسه زد!
۱۷- “دیوان”غزل هایم، همه شیشۀ عمر دارند!
۱۸- فقر”اهن”داشت، “روی”اش را هم من کم کردم!
۱۹- گـارِ”سبیل ام را، با دنبه کوک می کنم!
۲۰- خط”کشیده” را، به صورت اش نواختم!
۲۱- وقتی سر از پا نمی شناسم که سرزده، با دست هایم فکر کنم!
۲۲- تا جاخالی داد، نشستم!
۲۳- فقط لبم می خواند، خط لبش را!
۲۴- نگاهش را برای چشمم، بلوتوث کرد!
۲۵- تاهمسرم فک اش را عمل کرد، سردردِ مُزمِن ام خوب شد!
۲۶- ماندنی نبود، فقط تنهائی ام را خراب کرد!