کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو :
۱-“من تو من”می شوم، وقتی درخود فرو می روم!
۲- بجای زبان، مغزش چرب است “گوسفند”!
۳- برای از یاد بُردن خاطراتت، مغزم را” فرمت”کردم!
۴- در سکوت، به آزادی پناهنده شدم!
۵- چون در تصادف رانندگی ام”جدول”مقصّر شناخته شد، حلّ اش نکردم!
۶- عنکبوت”تار”های صوتی ام را، درسکوت ترمیم می کند!
۷- “بستنی”نبود دهان اش، با پالودۀ شیرازی!
۸- امروز”خودم”نیستم، لطفاً پیام بگذارید!
۹- ایّامی”شیرین”بود دوران تحصیل که فرهاد با درس خواندن خراب اش کرد!
۱۰- کِرم داشت، پروانه تولید می کرد!
۱۱- “اندازه”ام نبودی، “کوچک”ات کردم!
۱۲- با سازِ مخالف، در دستگاهِ ضدّ حال می زنم!
۱۳- باروشن شدن مواضع اش، “برجستگی”هایش نمایان شدند!
۱۴- کارگر”عرق”می ریخت، سرکارگر”مزّه”!
۱۵- صله دادند، تا شعر نسَرایم!
۱۶- “سرش را تیغ زد”، تا گلِ کُمنار خودش را بنمایاند!
۱۷- “یک تخته کم داشت”،برای تحته کردن دکّانش!
۱۸- مُشرف نداشت، “بی پرده”حرف می زد!
۱۹- زیرِنامم خطِ فقرکشیده اند، مهمّم من؟!
۲۰- همه باختند، تا تورا بُردم!
۲۱- وقتی ازته دل”آه”میکشم، تمام وجودم را”مِه”می پوشاند!
۲۲- کشاورز بی آب، خیط می کارد!
۲۳- بغض اش را فرو داده قلمم، دیگر نمی نویسد!
۲۴- برای خواندنِ نگاهش، به کلاسِ اَکابِر رفتم!