شعر طنز زیر را جناب آقای حسین گلچین، شاعر و طنزپرداز کشورمان، متخلص به شکلات الشعراء برای ما ارسال کرده اند :
یک اپسیلن مروّت و وجدان نداشتی
نه، نه قسم نخور که به قرآن نداشتی
یک مشت حرف می زدی از دوست داشتن
اصلاً ولی به حرف خود ایمان نداشتی
حیف از دلم که این همه پیگیر عشق بود
یک ذرّه اعتقاد به پیمان نداشتی
بی معرفت چرا سر کارم گذاشتی؟
حتماً به من علاقه ی چندان نداشتی
معلوم شد که هر چه که گفتی دروغ بود
صدق و صفا و لطف فراوان نداشتی
از ته کچل شوی که نمی شد نگاه من
عاشق اگر تو موی پریشان نداشتی
من خر نمی شدم به خداوند اگر که تو
آن حالت ظریف و خرامان نداشتی
ای کاش یا عبور من از آنطرف نبود
یا تو گذر کنار خیابان نداشتی
داری پزشک می شوی افسوس کاشکی
حتّی سواد پنج دبستان نداشتی
تبخال گنده ای بزند روی هر لبت
ای کاش این تمشک درخشان نداشتی
خوشمزّه حرف می زدی و عاشقانه، کاش
روز نخست یکسره دندان نداشتی
دارم سبیل کلفت و ترن ران پدر؛ تو کاش
بابای دم کلفت سخنران نداشتی
ای کاش من تو بودم و تو من، به ناگهان
می رفتم و تو طاقت هجران نداشتی
یکدفعه خواستگار تو پیدا شد از کجا
با او اگر روابط پنهان نداشتی؟!
ای خاک بر سر تو که از من بریدی و
نسبت به من ترحّم و احسان نداشتی
ای کاش می زدم به تو و می گریختم
آنگونه که تو فرصت جبران نداشتی.
شاعر : حسین گلچین (شکلات الشعرا)