“زلف تو” را به امید خداوند اندر باب توصیف معشوق (استغفرالله) در مرداد ماه ۱۳۹۳ مرتکب شدم.
هر که تو رادید نه عاقل شود
خل شده بیچاره کمی چل شود
آنکه تو را دیده در این زندگی
همدم یک دسته مسائل شود
قتل اگر کشتن خود می شود
گر بروی یک شبه قاتل شود
دوش مرا حال خوشی دست داد
لحظه ی حمام تو بی دل شود
حلقه رندان بروی بیگمان
حلقه رندان به تو کامل شود
از بغل پیر مغان رد شوی
خار مغیلان شده جاهل شود
توف به هوا گر بکنی بی گمان
عاشق تو توف شده نازل شود
وای به من لحظه دیدار تو
گشت اگر پرده حائل شود
نام تو را گر ببرد عاشقی
فکر بدی وارد محفل شود
گر تو بیایی به برم مانعم
شخص دگر وارد منزل شود
گفت از آن گوشه میخانه کس
بادیه در دست تو خوشگل شود
گر شنوم بوی تو را هرکجا
نوک دماغم به تو مایل شود
زیر زبانم بروی بیگمان
مزه ی تو مزه فلفل شود
در طلبت جنگ شود دست کم
قبضه ی شمشیر حمایل شود
تاب بده بار خدایا دلش
تا که به آغوش منی ول شود
دست منو و جام می و زلف تو
گر بشود وای چه حاصل شود