شخصیت های اصلی :
مسافر اول – مرد – حدودا 37 ساله – تقریباجاهل مآب
مسافر دوم – مرد – حدود 40 ساله – مبادی اداب – تحصیل کرده
موقعیت :
دوتا مسافری که تقریبا هم زمان وارد یک تاکسی شدن و در عقب ماشین نشستن.
مسافر اول شروع به کشیدن سیگار میکنه…
***
مسافر دوم: اقای محترم لطفا اون سیگارتون را خاموش کنین دودش خفمون کرد (صدای سرفه)
اولی: ای اقا…….. من به شما چیکار دارم دودش را میدم بیرون، نیگا….(صدای فوت کردن دود به بیرون) شما هم بیخودی حساس میشی ها!
دومی: بیرون کجا بود برادر من، دود ماشین را برداشته…اینجا یه فضای عمومیه شما حق ندارین آلودش کنین!
اولی: اوهو….حالا دوتا پُک سیگار ما سولاخ لایه اوزون را بزرگتر میکنه؟ یا به ملک الموت میس کال می ندازه؟!
اصلاً میدونی به نظر من ..این سیگار مثله واکسن کزاز میمونه .ضعیف شده شو که میزنی دیگه این دود و دم کوچه و خیابان روت کارساز نمیشه!!
دومی: لطفا این سخنان فخیمانه رو برای خودتون نگه دارین آقا! شاید یکی برعکس شما واسه سلامتیه خودش ارزش قایل باشه…
اولی: ما که بالاخره هممون رفتنی هستیم…اینا همه بهانه اس داداش.اگه قرار به این حرفا بود الان بابا بزرگ 80 ساله ما باید صدتا کفن پوسونده باشه…ولی ماشالله بیا الان ببینش
اصلاً به نظر من.. این حرفا مثل خرافاته اگه بهش اعتقاد داشته باشی دامنگیرت میشه..باید به زنی به بیخیالی آره داداش…..
دومی: من هرچی میگم شما نظریه تحویل من میدی…؟ اصلاً این کار شما غیر قانونیه !!
اولی: (خطاب به راننده): آقا قربون دستت، ما همین کنارا پیاده میشیم
(خطاب به مسافر کناری): داداش ما که رسیدیم مقصد، ولی شما بدون، همین اعصاب داغونی که داری واست کاره صد تا پاکت سیگارو میکنه، حالا از ما گفتن …!
دومی: بفرمایین آقا..بفرمایین…!!
(درهمین حین یه مسافر جدید سوار میشه)
مسافر جدید: آقا مستقیم…؟ ممنون…
ببخشید آقای راننده شما فندک خدمتتونه؟!
مسافر پشتی: ای بابا یکی میره یکی دیگه بدتر میاد…این دیگه چه وضعیه آقا صبر کن صبرکن منم پیاده میشم…
مسافر جدید: (روبه راننده): وا این آقا چش بود؟! ..مردم این دوره زمونه دیگه اعصاب درست حسابی هم ندارن ..همش واسه این سیگار لعنتیه که میکشن …
راستی نگفتین فندک دارین؟
این گوشه ی شالم بدجوری در رفته!!!!!
