کتاب سیب زمینی خورها نوشته ی غلامرضا رمضانی توسط انتشارات چرخ و فلک منتشر شده است.
بخشی از کتاب سیب زمینی خورها را در ادامه می خوانید :
من و عباس خسروی خیلی با هم دوست بودیم. خانهٔ آنها در انتهای کوچه تنگه بود و خانهٔ ما نزدیک مسجد آقاسیدمهدی.
تا جایی که یادم میآید عباس از دوم ابتدایی با من دوست بود، اما عباس خسروی دورانِ راهنمایی در ذهن من نشسته است.
او هرروز صبح میآمد در خانهٔ ما و با هم به مدرسه میرفتیم. وقتی هم که تعطیل میشدیم، مثل دو دوست خیلی صمیمی راهمان را میگرفتیم و شانهبهشانه با هم به خانههایمان برمیگشتیم.
ولی وقتی عباس قهر میکرد یا به بهانهای میافتاد روی دندهٔ لج، ورق برمیگشت و اوضاع به هم میریخت. باید میرفتم جلوی خانهٔ آنها و آنقدر منتظرش میشدم تا از خانه بیرون بزند.
دمق و بیحوصله، لخلخ راه میافتاد طرف مدرسه و من هم بیحرف و حدیث دنبالش میرفتم.
با تمام اینها، تازه اگر یک روز دنبالش نمیرفتم، قهر میکرد. من هم دوست نداشتم عباس با من قهر کند.
منبع : طاقچه