menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

محمد سعید احمد زاده نویسنده ایرانی

معرفی و دانلود رمان طنز خشتمال با لهجه‌ی شیرازی

خشتمال رمانی از محمد سعید احمدزاده در ژانر طنز است که با لهجه شیرین اهالی فارس نوشته شده است.

به گزارش شیرین طنز، به نقل از طاقچه، این رمان برگزیده جشنواره رمان کتاب کوچه است که سال ۹۷ برگزار شد و داوری آن را ناهید طباطبایی، علی خدایی و آرش صادق بیگی برعهده داشتند.

درباره کتاب خشتمال

داستان از زبان پسربچه‌ای روایت می‌شود که با نا‌آگاهی و نگاه خاص کودکانه و ساده‌انگارانه خود به پدر و زن‌بابایش و روابط پررنگ همسایگی در یک محله قدیمی شیراز دهه شصت می‌نگرد.

کودک اتفاقات درهم پیچیده را با ادبیات خاص خودش روایت می‌کند. پدرش کفترباز قهاری است که بسیار لاف‌زن است. زن‌بابا هم که به وجود این بچه چندان توجهی ندارد با دنیای سطحی خود و چشم ‌و هم‌چشمی با زن‌های همسایه درگیر است. در این گیرودار، مهمان ناخوانده‌ای از راه می‌رسد و معادلات عجیبی برای تمام اهالی کوچه رقم می‌زند که کتاب را جذاب می‌کند.

علاقه‌مندان به داستان‌های طنز فارسی و لهجه شیرازی را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.

خشتمال را چطور تهیه کنم؟

برای خرید نسخه ی الکترونیکی کتاب خشتمال به سایت طاقچه مراجعه کنید با کد تخفیف شیرین طنز

همچنین برای خرید نسخه ی چاپی کتاب می توانید به این لینک در سایت معتبر دیجی کالا مراجعه کنید.

ضمناً برای خرید کتاب های طنز دیگر می توانید به کتابفروشی شیرین طنز مراجعه کنید.

بخشی از کتاب خشتمال

حسین‌بقال دفترش رو گذاشت روی میز، بعد همین‌طور که داشت دنبال صفحهٔ حساب زنِ بابا می‌گشت گفت “خُب حالا ببینیم چه سیاهه‌ای بالا آوردید تا امروز؟”

وقتی رسید به اون‌جایی که دنبالش می‌گشت، بابا یه سوت زد، گفت “اوو وَه. خدا رحممون کنه”

تا حسین‌بقّال می‌خواست چرتکه‌اش رو بندازه بابا زرنگی کرد جنس‌هایی که حسین‌بقال جمع کرده بود رو از پشت یخچالش برداشت و گذاشت پشت وانت.

اوّلش وقتی می‌خواستیم از در خونه راه بیفتیم بابا گفت “مگه دو تا کوچه بیشتره؟ ماشین ببریم برای چی دیگه؟”

زنِ بابا گفت “اگه تو می‌تونی همه‌ش رو بگیری سر مُشتت خُب من حرفی ندارم. برو بریم”

بابا فهمید که چه خبره. گفت “بگو بار کرده‌ای دکونش رو دیگه، تموم.”

زنِ بابا گفت “حالا یا بار یا غار. دیگه حالا هر چی”

وقتی راه افتادیم بابا پرسید “مگه به این اوسّاملایم لَعوِز نگفته بودی؟”

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر