menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

زهرا دُری

طنز : چمن در شعر حافظ

زهرا دُرّي :

حافظ با ديدن ياري با معيار دلخواه خويش ، در دل خود مي گويد :”ننگرد ديگر به سرو اندر چمن / هرکه ديد آن سرو سيم اندام را ” و بي اختيار دست به سمت گل هاي چمن مي‌برد و از آن ها مي چيند و تقديم به يار مي کند و مي گويد :”نثار روي تو هربرگ گل که در چمن است / فداي قدّ تو هر سروبن که برلب جوست ” .يار شروع به شعار دادن مي کند که :”آيا شما فکر نکرديد که کندن گل هاي چمن ،جرم است و به زودي تحت پيگرد قانوني قرار مي گيريد ؟ آيا نمي دانيد مراقبت از فضاي سبزشامل نچيدن گل ها، شکستن شاخه ها، آتش روشن نکردن، يادگاري نوشتن روي تنه درختان است ؟آيا نشنيده ايد: به برگ گل دس نزنيد؟!”
حافظ مي فرمايد : ” بي خيال عزيزجان ! از اين گل ها بازهم در مي آيد .عمر را درياب ! اصلا خودت چطوري ؟! بهار عمرخواه اي دل ،وگرنه اين چمن هرسال /چو نسرين صدگل آرد بار و چون بلبل هزار آرد “يار حرف ديگري نمي زند و درسکوت بر چمن سبز خيره مي شود.حافظ شادمان ازسکوت يار با خود مي‌گويد:”مي ده که نوعروس چمن حد حسن يافت /کار اين زمان ز صنعت دلاله مي رود”
اما چون “دلاله اي ” در آن لحظه حساس تاريخي وجود نداشته است تاقدمي براي حافظ بردارد – و ما دراين جا به اهميت وجود واسطه درامر ازدواج پي مي بريم ، چرا که بي دلاله هيچ کس زن يا شوهردلخواه گيرش نيامده است.مدارکش هم موجود است – حافظ شخصا تصميم مي گيرد که حرف دلش را به يار بگويد :”چمن خوش است و هوا دلکش است و مي بي غش /کنون به جز دل خوش هيچ در نمي بايد”و از سکوت مجدد يار، استفاده مي کند و کنار يار مي ايستد و قدش را با او تنظيم مي‌کند و وقتي مي بيند لااقل 10سانت ،بي حساب پاشنه کفش يار ، از او بلندتر است ، مي گويد :”طرف چمن و طواف بستان / بي لاله عذار خوش نباشد “.يار مي گويد : ” منظور ؟!” .حافظ مي فرمايد :”منظورم اين است که براي آشنايي بيش تر ، کمي در چمن و پارک قدم بزنيم ،لطفا . يک بيتي هم دارم ها …صبرکن …در آن چمن …الان يادم مي آيد …در آن چمن …در آن چمن که بتان دست عاشقان گيرند/ گرت ز دست برآيد نگار من باشي “

از روی دست حافظ

يار مي خندد و مي گويد : ” اولا که من از آن دخترها که فکر مي کنيد نيستم .همينم کم مانده است که با پسر نامحرم بيايم در پارک و سوار ون هم بشوم ! دوما آيا نمي دانيد مرگ و مير ناشي از آلودگي چهار برابر مرگ ومير در اثر ايدز است ؟! “حافظ مي‌گويد :” يک آشنايي مختصر که بد نيست . تازه من قصدم ازدواج است .الا يا ايها الساقي ،ادر کاسا وناول ها / که عشق آسان نمود اول ،ولي افتاد مشکل ها ”
يار مي گويد :” اولا که “چمنش ” کو ؟! دوما راستش من اصلا قصد ازدواج ندارم ، و الا در اين کمبود شوهر دلخواه ،کي از شما لايق تر است ؟”حافظ بعد از شنيدن پاسخ منفي يار ، براي اين که کم نياورد ، مي فرمايد :”البته من خودم يک سرو بلند بالاتر از شما برايم در نظر گرفته اند ،منتها من گفتم حالا که سن ازدواج بالا رفته ، شما هم که …بگذريم .يکي درخت گل اندر فضاي خانه ماست / که سروهاي چمن پيش قامتش پستند “.يار مي خندد و مي گويد : ” اين بيت مال سعدي نبود ؟! “حافظ مي‌گويد : ” چرا .مي خواستم ببينم چه قدر مطالعه داري .نظرم اين بود که : مرا در خانه سروي هست کاندر سايه قدش /فراغ از سرو بستاني و شمشادچمن دارم ”
يار درحال رفتن مي گويد :” شما که نامزد داريد ، ديگر مرا مي خواهيد چه کار ؟! درست است که چهارتايش حلال است ، ولي من عمرا زن دوم بشوم .” حافظ اشکش را پنهان مي کند و مي فرمايد :”يارب اين نوگل خندان که سپردي به منش /مي سپارم به تو از دست حسود چمنش ”
و چون مي دانست 60 درصد اکسيژن هوا را درختان توليد مي کنند، براي کاشتن چند درخت دوستي ، راه مي افتد تا شايد فرجي شود و از تنهايي در آيد.
منبع : روزنامه اطلاعات – 30 تیر 94

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر