menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

طنز : لبخند بزن مايلي كهن!

رضا رفيع :
از فرمایشات ما

متر نكردم، ولي به اين نتيجه رسيدم كه واقعاً زمين گرد است. قبل از ما هم مرحوم خلدآشيان، گاليله عزيز به اين نتيجه محكم رسيده بود و روز روشن اعلامش كرد؛ منتهي نه كه هنوزاروپايي ها مثل امروز پيشرفت نكرده بودند و گاهي عقل شان پاره سنگ برمي داشت، منكر گرد بودن زمين شدند و گاليله را دادگاهي كردند و با فشار گروههاي فشار جريان متعصب و افراطي انگيزاسيون، بيچاره را وادار كردند كه بگويد زمين گرد نيست. هرچند كه موقع خروج از در اصلي دادگاه، با سر چوب يا عصايش تصوير گرد كره زمين را بر روي خاك كشيد و در ادامه، راهش را كشيد و رفت.
يكي ديگر از دلايلي كه آدم مي تواند به اين نتيجه برسد كه زمين گرد است، برخورد با آدمهايي است كه آدم فكر نمي كند آنها را در يك جايي ببيند كه قبلش اصلاً به مخيله اش خطور نمي كرده كه در آنجا ببيند. براي همين هم عقل سالم حكم مي كند كه در حق همديگر خوب تا كنيم كه اگر براثر گرد بودن زمين به هم برخورديم، به هم لبخند بزنيم. حالا داستان چيست؟….عرض مي كنيم.
چندي پيش از مشهد عازم تهران بودم؛آنهم با قطار مجلل زندگي كه به تازگي در اين مسير راه افتاده است و قيمتش البته همطراز هواپيماست. فقط سقوط نمي كند. سوار شديم ببينيم چه كيفي دارد و قطار پولداران چگونه حـركت مي كند. آيا باز هم تللــق تللق صدا مي كند يا كه لطيف تر است صدايش؟… من قطاري ديدم كه مجلل مي رفت/ و چه عالي مي رفت!
در راه، براي نماز نگه داشت. تعدادي از مسافران بيرون رفتند. پياده شدم و رفتم كه ريا نشود وضو بگيرم. در سرويس بهداشتي ايستگاه، مشغول شستن صورت بودم كه ديدم يك نفري از آن سوي،خيلي گرم و گيرا و همراه با لبخند، ابراز محبت مي كند. خيلي به چشمم آشنا آمد، اما چون منطقه اش كمي كم نور بود، نفهميدم كي بود و به حساب يكي از بينندگان و مخاطبان تلويزيوني ام گذاشتم و سلام و عرض تشكري به جا آوردم؛اما خيلي گرم نگرفتم. چون اگر قرار باشد كه با همه گرم بگيرم كه داغ مي كنم و مي سوزم.
به قطار كه برگشتم، هم كوپه اي ام گفت كه آقاي مايلي كهن معروف هم در اين قطار هست. امتداد ستون فقرات،از يك طرف تا ناحيه ‌مخ و از سوي ديگر تا نواحي دنبالچه تير كشيد.

مایلی کهن

گفتم اي داد، اي هوار…. ديدي اين بنده خدايي كه خيلي گرم به ما ابراز محبت كرد، مايلي كهن بود! آخه اصلاً فكر نمي كردم كه همديگر را در دستشويي ببينيم! همـچنان كه وقتي بعضي ها خودم را مي بينند كه از آنجا مي آيم، با تعجب مي گويند: شما ديگه چرا؟!…. انگار اختلاس كردم!
براي شام كه به رستوران قطار رفتيم ــ و چون مجلل بود،ياد رستوران كشتي تايتانيك افتاديم ــ دست گذاشتم روي شانه حاجي مايلي و با لبخند گفتم:«آقا ببخشيد كه نشناختم!….» خنديد و گفت:«من با خودم گفتم همه دنيا ما را تحويل مي گيرند،اين بابا تحويل نگرفت!» با خنده اي ديگر گفتم:«استغفرالله…. مگر آخرالزمان شده باشد كه تحويل نگيريم. ما از آنهاش نيستيم حاجي!»
شام را خورديم و عكس سلفي هم انداختيم و به كوپه هاي خود برگشتيم. آخر شب سفارش چاي داديم و زنگ زدم به جناب مايلي كهن كه اگر چاي قندپهلو ميل مي كنيد، پس تا سرد نشده،بفرماييد كوپه ما!…. و دقايقي بعد فرمودند. تا پاسي از شب، گپ زديم و از خاطرات شيرين آقاي مايلي كهن شنيديم و اين كه از كودكي با چه زحمتي بزرگ شده و پله پله به فوتبال راه يافته؛ مي گفت از بستني فروشي در استاديوم امجديه سابق!…. و قطار زندگي همچنان مي رفت. آقـاي مايـلي كهن باخنده مي گفت: مگر قطارهاي ديگر، قطار مردگي اند كه اين يكي، قطار زندگي است؟!….
پايان خط مشهد ــ تهران، پايان ديدار دوستانه ما در اين ليگ رفت و برگشت بود. از قطار زندگي پياده و لبخند زنان از هم جدا شديم. دو روز بعد كه از اخبار تلويزيون شنيدم آقاي مايلي كهن،سرمربي سابق تيم ملي فوتبال كشورمان در بخش مراقبت هاي ويژه بيمارستان قلب تــهران بــستري شده و علي دايي هم به ديدارش رفته و همديگر را در روي تخت در آغوش كشيده اند؛ زنگي زدم به حاجي مايلي و گفتم:
ــ سلام حاجي؛ من قندپهلويم. قندپهلوي شما در قطار زندگي. شما مقابل دوربين مخفي هستيد؛ لطفاً لبخند بزنيد!… لبخند براي قلب خيلي خوب است. اسنادش هم موجود است.
منبع : روزنامه اطلاعات – ۶ مرداد ۹۴

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر