menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

سیل

طنز : افاضات آبكي پروفسور باباقوري

سید مهدی طیار :
يعني در اين آب و خاك، يك نفر پيدا نمي¬شود آب و هوا را مهار كند و خلاص؟ ما بايد بياييم همه شهر را كانال¬كشي كنيم كه كي جناب سيلاب مي¬خواهد روان شود؟ بر فرض كرديم، چه تضميني هست وقتي ايشان تشريف¬فرما شد، مثل بچه آدم بيايد برود توي كانال¬ها و نپيچد از جاي ديگر يورش نياورد؟ اگر راهش را كج كرد و دم به تله نداد، شما پاسخ¬گو هستي؟ اگر شما نيستي، به من چه؟!
مملكت دره دارد، رود دارد؛ سيل بايد برود آنجاها هيجانش را خالي كند. اگر سر به طغيان گذاشت و به خط¬كشي عابر پياده تعدي كرد؛‌ گفته باشم ها، بنده مسئول نخواهم بود و عواقبش با ديگران است و خود دانند.
يا نكند انتظار داري راه و چاه را ياد سيل بدهيم؟ سيلاب شعور دارد؟مي¬خواهي پليس سيل¬ور برايش گسيل كنيم كه چكّه چكّه¬اشور برود و قطره قطره هدايتش كند و سي¬سي سي¬سي اعمال قانونش نمايد و ليتر ليتر به پاركينگ انتقالش دهد؟! گِل و شل پلاك دارد جريمه شود؟! دوربين¬ها چطور زاغش را بزنند؟! به ما بود كه مي¬گرفتيم مي¬انداختيمش پشت سد، مصرف بي¬رويه هم مي¬كرديم كه زود ته بكشد دلمان خنك شود.
گفته باشم؛ همانطور كه فاضلاب، نافاضل و ناعاقل و ناقابل و بسيار نازل است، روان آب هم رواني است و سيل ديوانه. حالي¬اش نيست اينجا «مسير» است،‌ نه «مسيل»! براي تو كوه و در و دشت به اندازه كافي هست؛ برو آنجاها بخز؛ چه كار داري به شهر و كوچه خيابانش؟! مي¬بيند در جوها و كانال¬هاي فاضلاب شهري جا نمي¬شود ها؛ اما به زور مي¬لولد آن تو؛ و چون لندِهور در فسقل¬جا جاشدني نيست، طبيعتا مي¬زند بيرون، بي¬حيايي مي¬كند. اينجاست كه من (با قافيه¬اي در وزن كوه¬هاي «آند») گفته¬ام:
«سيل، در يك كوزه دريا مي¬چپاند

لازم است او را، بشر! ديوانه خواند»

يا در جايي ديگر، فرموده¬ام:
«سيل، در يك كوزه دريا مي¬چپانَد

لازم است او را بشر ديوانه خوانَد»

سیل

آب نه تنها آبي نيست،‌ بلكه هيچ رنگ ديگري هم ندارد؛ سيل به اين كدري، آب نيست شفته است. بشر بدبخت هم هي به خودش مي-گويد:‌ »آب را گِل نكنيم»!بيچاره!‌ نگاه كن طبيعت را! سيلاب راه مي¬اندازد در حد دوغاب ِ گِل؛ شديدا خاك بر سر. بحث مثقال و من و اين¬ها هم نيست؛‌ آبرفت حمل مي¬كند در تناژ صنعتي؛ تداعي¬كننده رانش زمين.اين كه نشد باران! به جاي يك آب و جاروي ساده، نقشه جغرافيايي را عوض مي¬كند. خبر ندارد: «هر وجب از خاك ما ناموس ماست».خاك را مي¬شويد مي¬برد از شهري به شهري و از كشوري به كشوري. مگر خودش خانواده ندارد؟!
باران اگر آدم باشد، صاف مي¬آيد مي¬رود عين آبشار،فله¬اي هوار مي¬شود پشت سد؛ و اين همه بريز بپاش راه نمي¬اندازد و شلوغش نمي¬كند. بعدش هم توي درياچه سد منتظر مي¬نشيند و ديگر كاري ندارد به اينكه چه خبر است؛ مي¬ماند و مديريتش را مي¬سپارد به ما.
آب، پينوكيو هم نيست؛ چه برسد به اينكه آدم باشد؟! پس ملت بايد خودش به فكر خودش باشد كه سرش بي¬كلاه و كلاهش بي¬چتر نماند؛ يعني خانه¬ها بايد از طبقه دوم سوم به بالا ساخته شوند؛ مگر اينكه قابليت شناوري داشته باشند.
و بايد دانسته مان¬طور كه در جاده برفي زنجير چرخ لازم است، در شهر سيلابي هم خودروان «غل و زنجير»لازمند. ملت را چه بگويم؟! لاستيك را پر كرده از باد، انتظار دارد روي آب نرود.بشر! وقتي تاير ِ قطار آهني¬ست، چرا مال ماشين تو نتواند باشد؟! هوا را خالي كن؛ نمي¬گويم جايش ماسه بريز،‌ نه؛ جيوه پر كن؛اگر چارچرخت جنب خورد! اگر هم امكانات نداشتي، سيل كه آمد، لااقل مثل حباب ولش نكن عين بادكنك بازيچه موج¬ها شود. مي¬بيني كه؛ وقتي در و پيكرش بسته است و شيشه¬هايش كه بالاست، ديگر سواري نيست، كاياك است؛ پس معطل نكن، بپر برو درهايش را باز كن و خانواده را آجر به بغل بنشان داخلش، كه لنگري بورزد. اگر نكردي و برد و زد به عابري، خودرويي، دار و درختي، تير چراغي، يا ديوار و در و پيكري؛ فكر نكني بيمه پاسخگوست ها! نخير، ايشان آنجا كه «بايد»، پاسخ¬گو باشد،اينجا كه «نبايد» را نخواستيم. از ما گفتن بود.
منتشر شده در : شماره 16 نشریه طنز و کاریکاتور بزنگاه

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر