مگس نامه !
مگس ای ناقل بیماری ها
کشم از دست تو بیداری ها
از تو در بانگ و نوایم شب و روز
می زنی تار برایم شب و روز
تا که با ما فقرا بنشستی
گوییا عقد اخوّت بستی
ز جفای تو در آمد پدرم
لوث کردی همه قند و شکرم
ز چه رو کار تو پیمان شکنی است
حالیت نیست که جنسم کوپنی است؟
ای که خرطوم تو از فولاد است
ز جفاهات مرا فریاد است
در رسانیدن آسیب و گزند
عقرب و مار به گردت نرسند
گاه در کاسه و ماهیتابه
می دوانی همه سو ارّابه
گاه بر قاشق و گه کفگیری
ناقلایی ، کلکی ، بی پیری
با هم ای دوست نشستیم بسی
شدم از دست تو آخر مگسی
خواستم تا که بر افکنده شوی
آورم دخل تو از سمّ قوی
کارگر شد به تو سم؟ لا والله
راه بردی به عدم؟ لا والله
عاقبت نیز ز تأثیر سموم
تو نمردی و شدم من مسموم
آه … آه ای مگس لا کردار
لَیسَ فِی الدّار بِغَیرِک دیّار
یعنی ای آن که جناب مگسی
نیست در خانه به غیر از تو کسی
از تو هر چند زیان است مرا
این سخن ورد زبان است مرا
به تو امشی نکند تأثیری
که مگس نیستی ای جان شیری
نکند کم نه به تهران نه به رم
پشمی از کلّه ی تو بمب اتم !!
شاعر : عباس خوش عمل کاشانی