«آمد رمضان و عید با ماست
قفل آمد و آن کلید با ماست»
بسته ست تمام رستوران ها
غم نیست اگر خرید با ماست
از پشت سرم رسید مامور
یک چیز خلاف، دید با ماست
گفتا که چه میخوری عزیزم
گفتم که کمی شوید با ماست!
رسوا شدم آنچنان که گردید
پیشانی من سفید با ماست!
از ماضی «داشتن» عزیزان
افسوس فقط «بعید» با ماست
دارایی ما چو رفته بر باد
اکنون فقط این «رسید» با ماست
چون دخل جدا شده ست از خرج
انگار فقط امید با ماست
با دیدن ارقام نجومی
یک فکر کمی پلید با ماست
هر چند بدانم که خداوند
نزدیکتر از ورید با ماست
شاعر : نسیم نژاد جعفری