پنجمین نشست مکتبخانه ی طنز، روز دوشنبه ۲۴ شهریور در حوزه هنری برگزار شد. در این نشست ۱۳ نفر از طنزنویسان جوان طنزهایی در مذمت سیگار کشیدن خواندند و داوران حاضر در نشست به طنزهایشان امتیاز دادند و آنها را نقد کردند. «سنت اجدادی» نوشته ی سعید قلیچی یکی از آثار برگزیده ی این نشست بود که در ادامه میخوانید :
سنت اجدادی
سیلی خوردن به خاطر سیگار نکشیدن، یکی از سنتهای اجدادی خاندان ما «قلیچی»هاست. تقریبا اکثر پسرهای قوم ما، تجربه سیلی خوردن به خاطر سیگارهای کشیدهشده توسط دوستانشان را دارند. بهعنوان مثال خود من هنوز وارد دبیرستان نشده بودم که این تجربه را کسب کردم. قضیه هم خیلی ساده بود. یک روز به صورت کاملا اتفاقی در مسیر برگشت به خانه با پدرام هوشنگی پسر همسایه هممسیر شدم و البته خیلی اتفاقیتر، آن روز دقیقا همان روزی بود که پدرام تصمیم گرفته بود در خیابان سیگار بکشد. هنوز پک اول را به سیگارش نزده بود که پدرم از راه رسید و بیمقدمه و بدون هیچ اعلام قبلی سمت چپ صورتم را با کف دست راست نوازش کرد.
کمی طول کشید تا با کلی سند، مدرک، نمودار، آمار و گزارش و حتی قسم و آیه، پدرم متوجه شود که من سیگار نکشیده بودم، با این حال پدرم طی تمام این سالها، از عملکرد خودش دفاع کرده و میکند. چند هفته بعد از سیلی مذکور بود که پدرم برای توضیح رفتارش گفت: «من پدرتم و متوجه شدم که تو سیگار نکشیدی، مردم کوچه و خیابان که به این سادگیها متوجه نمیشوند.» حالا هم که بیشتر از ۱۵ سال از آن سیلی گذشته این مساله به خوبی برای من حل نشده است . آن روزها تصور میکردم، مردم کوچه و خیابان، وقتی رد پنج انگشت دست راست پدرم را روی صورتم ببینند، به خوبی میفهمند که من لب به سیگار نزدهام. حقیقتا این تنها توجیهی بوده که در تمام این سالها توانستهام پیدا کنم .
با این حال، چند سال بعد، پدرم داستان سیلی خوردن خودش را از پدربزرگم به خاطر سیگاری که نیما هوشنگی دوست و همبازی پدرم کشیده بود؛ برایم تعریف کرد. حاج حمید قلیچی پدربزرگ من در شاهرود معلم بوده و آنطور که پدرم تعریف میکند، یکی از همسایهها او و نیما هوشنگی را در حالی که دوستش سیگار میکشیده دیده و همان شب پدربزرگم بدون هیچ اعلام قبلی با کف دست به استقبال صورت پدرم رفته است.
در خاطرات خاندان قلیچی، داستان سیلی خوردن حاج حمید پدربزرگم هم به علت سیگار نکشیدن وجود دارد. داستان آن را عمو رشید، پسر بزرگ حاج حمید، برای ما یعنی برادرزادههایش تعریف کرده است. گویا یک روز یکی از همسایهها به پدربزرگم پول میدهد تا برای او سیگار بخرد، در مسیر برگشت بوده که حاج حبیب جد بزرگ من از راه میرسد و پسرش یعنی پدربزرگ من را یک سیلی مهمان میکند. حاج حبیب هم از پدرش به خاطر سیگار نکشیده سیلی خورده و پدر او هم از پدرش. بررسیهای تاریخی نشان میدهد که حتی کربلایی بشیر قلیچی، جد هفتم بنده هم چنین تجربهای را داشته، البته آن روزها دیگر خبری از سیگار نبوده و بنا بر شنیدهها، در زمان جنبش تحریم تنباکو، کربلایی قصد داشته تا قلیانی را بشکند، که در همان زمان پدرش که اسمش را نمیدانیم، از راه میرسد و به تصور اینکه پسرش میخواهد قلیان بکشد، کربلایی را یک سیلی مهمان میکند.
بررسیها نشان میدهد که خاندان من، دست کم از هفت پشت به این طرف، قربانی سیگارهایی بودند که نکشیدند و به خاطر همین است که میگویم سیلی خوردن به خاطر سیگار نکشیدن، یکی از سنتهای اجدادی خاندان ما قلیچیهاست. به همین دلیل است که من هنوز مادر بچه هایم را پیدا نکرده، تصمیم دارم این سنت را زنده نگه دارم. حتی برای انتقال آن به صورت پسرم برنامهریزی کردهام، اصلا هم عقده ای نیستم.
نوشته سعید قلیچی در پنجمین مکتب خانه ی طنز
دفتر طنز حوزه هنری
یک دیدگاه
سروش:
آفرین بر مرده شور برده