ميخوام ماشين دربستت بشم من
تو اين پرونده پيوستت بشم من
تو رو ميخوام، ولي در حد شرعي
فداي تا مچ دستت بشم من
(صفحه102)
«پشت خنده پنهانم»، جديدترين دفتر شعرطنز راشد انصاري (خالو راشد) است که شامل 72 قطعه بلند و کوتاه از کارهاي تازه اوست. زير شعرها تاريخي درج نشده است، اما اغلب کارهاي اين دفتر طي سالهاي اخير از زبان او در محافل طنز شنيده شده و بسياري از آنها در مطبوعات کشوري و محلي(عمدتاً در بندرعباس) منتشر شدهاند. قالب بيشتر شعرها غزل است، اما در ميان اين غزلها به صورت پراکنده با مثنوي و دوبيتي و رباعي و حتي مستزاد نيز روبهرو ميشويم.
طنزهاي سياسي و اجتماعي
مثل اغلب مجموعههاي طنزي که در روزگار ما منتشر ميشوند، اشعار راشد انصاري نيز مخلوطي از طنز و فکاهي است. گاهي با انديشههاي نقادانه سياسي و اجتماعي روبهرو ميشويم و گاهي با شوخيهايي که صرفاً براي ادخال سرور نوشته شدهاند. ابتدا از طنزهاي انتقادي او مثال ميزنم:
شده وارد در الفاظ سياسي
لغات کوچه بازاري به هرحال
نگو راز دلت را با اجانب
چرا عاقل کند کاري… به هر حال
(ص15)
اين کنايههاي شيرين و دلچسب، هنر خالو راشد در طنز سياسي و اجتماعي است. طنزهايي که گاهي از دردهاي بزرگي سخن ميگويند:
تو از اجناس گران، گرياني
من به ارزاني جان ميخندم
(ص19)
گاهي نيز همين دغدغهها به مسائل روزمره سياسي کشيده شدهاند:
بنده لنگِ پول اصلاح سرم هستم، شما
خرج اجلاس سران را از کجا آوردهاي؟
(ص33)
هر چند خالو در اين عرصهها ابيات خوبي دارد، اما گاهي اشارات مطبوعاتياش به شعرها تاريخ مصرف داده است:
شاعرم البته تيرانداز نه!
فکر يک مداح نامآور کنيد
(ص83)
دلواپس اگر شدي، به دولت دائم
هي نيش شبيه مار بايد بزني
(ص105)
تا يادم نرفته، اين را هم بگويم كه خالو بعضي از شعرهايي را هم که در برنامه تلويزيوني قندپهلو سروده است، در کتابش آورده است(لابهلاي صص 93 تا 97). البته اين موضوع في حد نفسه عيبي ندارد، اما واقعاً بعضي از آن سرودهها، مانند «آب و بنزين» در کنار تصويري که در برنامه پخش ميشد، معنا مييابند و هويت مستقلي براي عرضه مکتوب ندارد.
يکي از بهترين طنزهاي اجتماعي خالو، نقيضه «شهر خواب آلودهها بيدار ميخواهد چهکار؟» است. اين شعر در سال 93 در جشنواره مکتوب جزوکارهاي برگزيده بود و مدتي هم به عنوان شعر سيمين بهبهاني در تلگرام و وايبر، دست به دست ميگشت:
با وجود اين همه غارتگر داراي پست
مملکت باور بکن اشرار ميخواهد چه کار؟
آن که آب از کلهاش رد شد، قضاوت با شما
واقعاً پيژامه و شلوار ميخواهد چه کار؟
(ص61)
شعر «خبرنگار» که با همکاري محمد جاويد سروده شده است، درد دلهاي واقعي خالوراشد است. شغل اصلي خالوراشد در بندرعباس روزنامهنگاري است. من يک بار در سفري که به بندرعباس داشتم، در دفتر «نداي هرمزگان»، مهمانش بودهام و به خوبي ميدانم که اين ابيات زبان حال اوست:
خبرنگار، که سيسال شغل او اين است
دوان دوان پي مسئول تازهکار بُوَد
اگر چه سخت و زيانآور است شغل حقير
دواي خستگيام عشق اين ديار بود
(صص64 و 65)
فکاهيهاي منظوم
خالو راشد گاهي در بعضي از قطعات مستقل، و گاهي در بعضي از ابيات يک شعر انتقادي، نشان داده است که گوشه چشمي هم به خلق لحظات خندهدار و مضحک ولو بدون معاني و مفاهيم عميق دارد. مثلاً اين ابيات را بخوانيد:
روز اول ديدنيهاي فراوان ديده شد
با خودم گفتم پسرجان اصل کاري را ببين
دخترک چون دسته گل در کنار مادرش
اين يکي را بيخيالش، آن کناري را ببين
گاه حتي مادر از دختر کمي زيباتر است
در چنين وضعي دقيقاً بدبياري را ببين
ذهن و افکارم مشوش شد براي لحظهاي
روز روشن اين همه بي بند و باري را ببين
(صص44و45)
يک نمونه خوب ديگر از شوخطبعيهاي خالو اين ابيات است:
من نميدانم چرا در موقع «بابا کرم»
کنترل از چند جا مثل کمر در ميرود
تا که يک خانم خرامان در خيابان ديده شد
بوق بوقي ميشود برپا که کر در ميرود
(ص16)
اين نگاه شوخطبعانه، ريشه در خلق و خوي عادي خالوراشد دارد. مثلاً در يکي از شعارهاي همين دفتر، بعد از اينکه «احمد غزالي» را در پاورقي معرفي ميکند، نامي از «شيخ اشراق» به ميان ميآيد و اين بار وقتي به پاورقي ميرويم تا شرحي از زندگي او بخوانيم، با اين توضيح روبهرو ميشويم: «بيزحمت خودتان بگرديد و پيدايش کنيد، مگر ما بيکاريم؟»!
(ص124)
ادامه دارد…
منبع : روزنامه اطلاعات – 5 آبان 94
یک دیدگاه
رحیم محمدی:
سلام
کتاب پشت خنده پنهانم را از طریق یکی از دوستانم در بندرعباس تهیه کردم و مطالعه کردم به نظر من این مجموعه در ردیف یکی از کتاب های خوب شعر طنز منتشر شده بعد از انقلاب است