تنها سلام بی طمع، خداحافظی است!
کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو :
- گاهی آنقدر”محو” تو می شوم که فراموش می کنم در خیالم هستی!
- “گذشته”ام، “حال” “آینده”ام را گرفت!
- تنها سلام بی طمع، خداحافظی است!
- پلیسۀ دامن “دریا” است، موج!
- به احترام آمدن نوروز، قلبم “ایستاد”!
- کودک معتاد به”شیشه” را، پستانک از”شیر” میگیرد؟!
- تا پا به “سِن”گذاشتم، تماشاچیان پیری ام را تشویق کردند!
- “صادق”بود، “هدایت”اش کردم!
- عاشق آن مهمان نوروزی هستم که خبرش پیش از خودش برسد!
- تا یادت را”خاک” کردم، دو امتیاز گرفتم!
- سخنران برای شنوندگان، یک دهان خفه شد!
- چون نتوانست از من”چشم”بردارد، “گوش”ام را برید!
- زبان پارسی فرهاد، “شیرین”بود!
- “چه گوارا” است، چایِ پس از سیگار برگ!
- با یک”نیش”ترمز، “گاز”اش گرفت!
- شب برای رسیدن به روز، مهتابی می شود!
- با پشتوانۀ زنبورهای”کارگر”، ملکه انبوه ساز شد!
- همه را سیاه می کرد، مادرش را قهوه ای!
- عاشق پیرمردی هستم که عزرائیل را دست خالی برگرداند!
- وقتی”قضیّه”را شکافتم، فیثاغورث بخیّه می زد!
- برای ازدواخ، دختر”شیطان” را می پسندم!
- ختم روزگار بود، مشکی پوشیدم!
- از دهان افتاد، بوسه ام!