menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

مهران حسینی

تامل در ژرف ساخت متن طنز (قسمت سوم)

در قسمت قبلی تأمل در ژرف ساخت متن طنز این بحث سعی شد تا به صورت جزئی به بخشی از مسیرهای دست‌یابی به شالوده متن طنز پرداخته شود.

در واقع متن طنز برای القای معانی زیرین خود که لازمه ادبیت آن است باید از راه‌ها و شیوه‌های مضحکی به مقصود برسد تا متکی بر خنده‌آمیز بودنش تصویری از حقایق عموماً تلخ را نشان داده و آن را به باد نقد بگیرد و تا جای ممکن جایگزینی هم ارائه نماید.

این ضحک هم از شیوه‌های مختلفی حاصل می‌شود که بارها در کتب مختلف تحلیلی و پژوهشی به آنها اشاره شده‌است.

همچون استفاده از تضاد، خلق موقعیت خنده‌دار، روایت مبتنی بر شوخی، گریز زدن نامتداول و… .

در هر حال شاید از نقطه نظر افراد و صاحب‌نظران مختلف مسئله خنده‌دار بودن متن طنز به خصوص در لایه‌های زیرین معنایی دارای اولویت اول یا چندم باشد اما به زعم این حقیر اولویت بالایی در این عامل وجود دارد تا جایی که متن طنز را به واسطه خنده‌آمیز بودنش بیشتر و بهتر می‌توان دارای اثرگذاری تلقی کرد تا عوامل دیگر.

حال می‌خواهیم در تکمیل بحث به مباحث فنی متن بپردازیم.

وجه علّی این کار آگاهی از شاکله و ساخت متن طنز است که چگونه از معبر ادبیات عبور می‌کند و با عنصر شوخی و خنده درمی‌آمیزد و یک اثر هنری و ادبی از این رهگذر خلق می‌شود.

لازم نیست عرض کنم که طنز اگرچه هنری اما الزاماً ممکن است ادبی نباشد.

متن ادبی اعم از اینکه طنز باشد یا نه، ابتدا باید برادری خود را با ادبیات ثابت کند. به طور مثال یک شعر طنز باید اول شاکله یک شعر را داشته باشد، آن هم با لحاظ آخرین تعاریف موجود از شعر. یعنی مثلاً اگر در نظر ارسطو شعر کلام موزون و مخیل بود، شاعر طنزپرداز معاصرش باید به رعایت این تعریف برای ورود به حیطه ادبیات بسنده می‌کرد. اما در دوره معاصر که با انبوهی از نظریه ادبی و به تبع آن نقد ادبی مواجهیم، نمی‌توان صرفاً با یک کلام موزون و مخیل شعر را تعریف کرد بلکه مسائل این حوزه بسیار گسترده و پیچیده‌تر شده‌اند. یعنی حتی تعریف از موزون بودن یک کلام هم تغییرات بنیادین کرده و مثلاً یک شعر بی وزن را به واسطه رعایت موسیقی آوایی و هارمونی معنایی و صوتی کلام موزون می‌دانیم. دیگر صرف تخیل گره‌گشای ابهام ادبیت یا غیر ادبیت متن نیست، زیرا ابعاد متنوع روان‌شناختی، جامعه‌شناختی، معرفت‌شناختی و… در شکل گیری جهان درون متن دخیل شده‌اند. این ارتقاء نه اینکه تنها متعلق به دوران معاصر باشد، بلکه از دوران قدیم بسط و گسترش تعاریف ادبی مدنظر بوده است‌. به عنوان اشاره‌ای اجمالی باید از کتاب المعجم شمس قیس رازی نام برد که ویژگی‌هایی همچون تکرار، تساوی، موزونی، معنا، ترتیب، اندیشه و… را برای شعر برمی‌شمرد. عده‌ای روی واژه خیال تمرکز کرده‌اند و آن را به حوزه‌های دیگر نظری وارد و تحلیل می‌کنند. با همه این‌ها چه بخواهیم مثل استاد شفیعی کدکنی با دقت نظر ویژه‌ای به تعریفی از شعر برسیم و آن را منعکس کنیم، و چه مانند دیگرانی از جمله محمدکاظم کاظمی نتوانیم خط معیار روشن و علمی برای آن ترسیم نماییم، یک چیز روشن است و آن لزوم شناخت زمینه ادبی متن است که آن را از سایر متون متمایز می‌سازد. بحث ما در اینجا بررسی تعاریف یا ارزش‌گذاری نیست بلکه با پیش فرض همین شناختی که گفتیم می‌خواهیم به نحوه شکل‌گیری وضعیتی در متن ادبی بپردازیم که متن را حائظ لایه‌های متعدد معنایی نموده و از آن لایه‌ها القائات معنایی متنوعی را برای مخاطب پدیدار می‌کند. اینجا شکل بحث فنی‌تر است و به قول فوتبالی‌ها تکنیک بر تاکتیک ترجیح دارد. ما همین که ادبیت یک متن اعم از شعر یا نثر را پذیرفته باشیم تلویحاً الهامات ماورایی ایجاد کننده‌ آن را هم قبول کرده‌ایم. پس با عبور از این مُدرَکات لازم است به الگوی بافت متن بپردازیم. نگاه فنی به متن ادبی به طور معمول از منظر بلاغت است ولی در بررسی بلاغی اثر اعم از بدیع، بیان و معانی یک قاعده اولیه به عنوان محدود کننده تحلیل وجود دارد و آن هم شکل بافت متن یا به عبارتی هم‌متن است. توجیه استفاده از تشبیه، استعاره، کنایه و بسیاری از صور خیال تحت قیمومیتِ شناساییِ بافت متن است. بافت متن ادبی به تعبیری در هم تنیدگی جملات، شبه جملات، ترکیبات و تصاویر سازنده ساختار نحوی آن است. برای شناخت بافت متن ابتدا باید این در‌هم‌تنیدگی را تا حد ممکن ساده کرد و منطق ارتباطی آنها را جستجو نمود. سپس با تکیه بر این شناخت استفاده‌هایی که از صور خیال شده را می‌توان بهتر تبیین کرد‌. به عبارت دیگر بافت متن به ما کمک می‌کند بدانیم گستره محتوایی و(به یک معنا) فرمیِ اثر از کجا تا کجاست، و به این ترتیب از عناصر خیال متن تحلیلی داشته باشیم که با این گستره در تقارن است.

مثلاً اگر بافت متن ترکیباتی را شامل شده که همگی برخورد رومانتیکی با موضوع متن دارند، آرایه‌های آن باید بیشتر در خدمات عاطفه و درام باشند تا القائات ژرف ساخت از منطق بافت پیروی کند. اما اگر این برخورد از نوع ناتورالیستی یا حتی اگزیستانسیالیستی باشد دایره خیال تاحدود زیادی محدود به جزئیات عینی خواهد شد. برای اینکه دریافت ما از این نوشتار کاربردی‌تر باشد بهتر است نمونه‌هایی را ذکر و تحلیل نماییم. بدین منظور از بهترین ابیات طنز چند مورد را ذکر می‌کنیم. به این شعر از اکبر اکسیر توجه کنیم:

جهان در اول دایره بود

بعد از تصادف با یک کفشدوزک

ذوزنقه شد

تا در چهار گوشه ی ناهمگون آن بنشینیم

و برای هم پاپوش بدوزیم!

در این شعر بافت متن مبتنی بر یک تفکر فلسفی در باب جهان هستی با استفاده و ترکیب عناصر طبیعی و اشکال هندسی است. به عبارت دیگر شاعر توصیفی ساده و تصویری از جهان ارائه می‌کند و این توصیف را در چند سطر تعیین کننده محدود می‌نماید. سطر اول دارای تشبیه تصویری بلیغ است که دایرگی را به عنوان نماد کثرت و بی‌نهایت، به جهان اسناد می‌دهد و سطر دوم با کلید واژه “تصادف” عظمت و بی‌پایانی جهان را در اضلاع نامتقارن و بی تناسب ذوزنقه‌ای شکل محدود می‌کند. در واقع سطر دوم اجازه می‌دهد که شاعر از کلمه “ناهمگون” به بهترین شکل استفاده کند و ما چهار گوشه ذوزنقه را کنایه از قدرت‌های موجود در نظر بگیریم که هرکدام در صدد افزودن بر این ناهمگونی هستند. در نهایت سطر آخر شعر که دارای ایهام تبادر بسیار زیبایی در به‌کارگیری کلمه “پاپوش” است، مکمل بسیار خوبی برای بستن متن به شمار می‌آید(در واقع حتی به یک معنا می‌تواند ایهام تناسب و تبادر توام باشد). از رهگذر این شکل بافت متن مبتنی بر شاخصه‌های بلاغی مسیرهایی به روی مخاطب باز می‌شود تا از رهگذرشان دریافت‌های چند وجهی معنایی به ذهنش القا شوند. یعنی از یک فرم ادبی طنزآمیز اثر همزمان می‌توان هم جهان‌بینی شاعر را دریافت و تحلیل کرد و هم نقدی اجتماعی و سیاسی متوجه روزگار نمود که فردیت را قربانی زیست “کفشدوزکی” اجتماع می‌سازد و تمام دردهای متبوعش را متاثر از تصادفات طراحی شده جلوه می‌دهد. از زیرمتن این شعر می‌توان تحلیل‌های روانشناختی، سیاسی و جامعه شناسانه‌ی متعددی داشت که بر عهده مخاطب فهیم است و به همین بسنده می‌کنیم.

به عنوان مثالی دیگر به این بیت از رحیم رسولی بنگرید:

داشت انگاری کسی بر جرثقیلی تاب می‌بست

مادرم نگذاشت بازی بزرگان را ببینم…

این بیت را به شخصه یک تصویر شاهکار و در عین حال صمیمی و عمیق می‌دانم. از زیبایی‌های ادبی آن می‌توان به مواردی از جمله استعاره مصرحه زیبایی که در کلمه “تاب” وجود دارد اشاره کرد و نیز نوعی از تصویرسازی که ترجیح می‌دهم به آن تشبیه سینمایی بگویم در کلیت بیت. نمادپردازی فوق‌العاده شاعر در کلماتی مثل “جرثقیل” و “مادر” ابعاد معنایی متنوعی به وجود می‌آورد که هریک به لایه‌ای از کنش‌های فردی و واکنش‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نقب می‌زند. زاویه نگاهی که منبعث از بافت متن است به شکلی متفاوت به مقوله‌های مثل اعدام می‌پردازد و به عبارتی دوربین را در سمتی دیگر می‌کارد که دید دیگرگونه‌ای را موجب می‌شود. همین دید دیگرگونه است که مبنای هجوم القائات ژرف‌ساخت متن به قوه دریافت خواننده می‌شود و همه بحث ما در این نوشتار حول همین محور می‌باشد. روی آوردن به سمبل هم در برابر سایر توانش‌های ادبی در این متن خود محل بحث است. علی‌ای‌حال در این بحث تلاش کردیم از منظر مفاهیم بلاغت، شاکله و بافت متن طنز را تشریح و تبیین کنیم و از درهم‌آمیختگی آنها با عنصر خنده به عمق معناهای القایی از ژرف‌ساخت آن به شکل ضابطه‌مندانه‌تری دست یابیم. صد البته تحلیل فنی متن صرفاً در قالب اصول بلاغی نیست ولی بخش بسیار مهمی از آن را شامل می‌شود. امیدوارم در مباحث آینده توسط حقیر یا دوستان صاحب‌نظر چشمه‌ای دیگر از رویکرد به متن جوشیده و نتایجش به تقویت پایه‌های نظری ژانر طنز ادبی بیانجامد.

منبع : دفتر طنز حوزه هنری/یادداشتی از مهران حسینی

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر