menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

استارت‌آپ

«استارت‌آپ» ‏شرکتی است که تعداد کارکنانش کم و پول هم ندارد

شرکتی که قرار بود در آن مشغول به کار شوم، یک استارت‌آپ بود. تا آنجایی که فهمیدم، به شرکتی می‌گویند «استارت‌آپ» ‏که تعداد کارکنانش کم و پول هم نداشته باشد. اما درعوض دیوارهای شیشه‌ای دارد که به جای تخته وایت‌بورد روی آنها ‏چیزمیز می‌نویسند و حتما صندلی راحتی، پلی‌استیشن و فوتبال دستی دارد.

البته شرکت استارت‌آپ ما کمی نوپاتر و بی‌پول‌تر از میانگین بود ‏و به همین دلیل فقط برایمان دارت تهیه کرده بود‎.‎ وقتی وارد شرکت شدم، لیدر تیم منابع انسانی به استقبالم آمد. البته بعدها فهمیدم که تیم منابع انسانی فقط همین یک عضو را دارد که ‏خودش به تنهایی عضو حیاتی و مهمی محسوب می‌شود.

خانم لیدر بهم گفت که یک کامپیوتر برایم آماده کرده‌اند، اما کمی گرد و ‏خاک دارد؛ و چون ما در این شرکت همه کارهای شخصی را خودمان انجام می‌دهیم، تمیز کردن سیستم هم به عهده خودم است.

‏دستمال را برداشتم و گرد و خاک میز و مانیتور را گرفتم و داشتم سعی می‌کردم خرده بیسکویت‌های توی کیبورد را خالی کنم که ‏تلفن روی میزم زنگ خورد. خاک روی گوشی تلفن را هم پاک کردم و آن را برداشتم. آقای مدیرعامل بود. ضمن عرض خیرمقدم ‏از من درخواست کرد که به اتاقش بروم‎.‎

آقای مدیرعامل گفت که از آمدن من خوشحال است، چون نفر قبلی که به جای من کار می‌کرده، آدم همراهی نبوده و با دوسه ماه ‏حقوق نگرفتن گذاشته و رفته. در ادامه تأکید کرد: «ما دو روز دیگه رشد می‌کنیم و لیدر بازار می‌شیم، اون‌وقته که همینا حسرت ‏می‌خورن چرا نموندن.

کسی که تو سختی‌ها کنارمون نبوده، حق نداره تو لذت پیروزی شریک باشه.» اینها را گفت و اظهار ‏امیدواری کرد من از آن آدم‌های پول‌پرست و نمک‌نشناسی نباشم که با چندماه عقب افتادن اجاره خانه شغلم را رها کنم. چون «الان ‏شرایط بازار بده و همین‌که بالاخره یه جا استخدامم کردن باید خداروشکر کنم. دو روز دیگه همینم گیرم نمیاد‎.» از اتاق مدیرعامل بیرون آمدم. کمی مضطرب بودم و به سرویس بهداشتی رفتم تا آبی به دست و صورتم بزنم.

خانم لیدر منابع ‏انسانی یکهو توی دستشویی پشت سرم ظاهر شد و گفت: «اگه می‌بینی اینجا مایع دستشویی و دستمال کاغذی نداره و یکم کثیفه، ‏واسه اینه که ما اینجا به همدلی و همکاری اعتقاد داریم. بنابراین کسی رو مجبور نمی‌کنیم دستمال توالت و مایع دستشویی برامون ‏بذاره.

خودت باید چیزهایی که لازم داری رو تهیه کنی، چندوقت یه بار هم نوبتی با بچه‌ها اینجا رو تی می‌کشیم. دقیقا مثل خونه ‏خود آدم. فردا هم نوبت توئه اتفاقا. اینجا مثل خونه خودته، راحت باش‎!‎»

از دستشویی بیرون آمدم و پشت سیستمم برگشتم. سعی کردم خودم را نبازم و از اینکه در این شرایط اقتصادی کار پیدا کرده‌ام، ‏خوشحال باشم و با خودم حرف‌های انگیزشی بزنم. اصلا من نیامده بودم سرکار که حقوق حاضر و آماده بگیرم. من آمده بودم کار ‏یاد بگیرم! نمی‌خواستم ماهی بدهند دستم، می‌خواستم ماهیگیری یاد بگیرم خب آن روز احساس می‌کردم من با تمام وجود، یک ‏زن ماهیگیرم‎.‎

نویسنده : آرزو درزی – شهروند

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر