چند روزی است که مجموعه کامل شعرهای سیدحسن حسینی منتشر شده است. حدود نود صفحه اول این کتاب، شعرهای منتشرنشده است. از میان این شعرها، بیتهای طنزآمیز را بازمیخوانیم تا با شیوه طنز آفرینی او آشنا شویم.
ناخوانده مانده از چه سبب دردنامهها
البته ذات اقدس او بیسواد نیست
این هم یکجور حُسن تعلیل است اما انگار همهچیز در آن وارونه شده است. طنزآفرینی ازطریقِ تاکید بر نکتهای که نیازی به تاکید ندارد و از اساس، قابل طرح نیست؛ تاکید بر بیسواد نبودن خدایی که حتی نامه نانوشته را میخواند و دانای آشکار و نهان است.
فرجامِ انتقاد ز ذاتِ جلالیاش
چیزی به جز قباله بِئسالمهاد نیست
در این بیت انگار شاعر متوجه خطای خود شده است یا دستکم برای بستن دهان خردهگیران، تذکر میدهد که ذات جلالی خدا، نه شوخیبردار است و نه انتقاد از آن خوشفرجام است.
دستی بکش به درهمیِ زلفِ خلقتت
این مایه خُرده بر تو گرفتن، زیاد نیست
با آنکه در بیت قبلی، از فرجام ناگوار انتقاد از کار و بار خالق سخن گفته، در این بیت با التفات (تغییر لحن غیبت و به خطاب) و خطابِ صمیمانه با خالق جهان، از او میخواهد که آشفتگی زلف پریشان خلقت را سامان بخشد. در پی آن، باز تلاش میکند که کارش را توجیه کند که: این مایه خُرده بر تو گرفتن زیاد نیست.
در ادامه همین ابیات، باز هم همان صمیمیت همراه با برخی نیش و کنایهها دیده میشود:
با چوبدستِ کفر مرانم به قعرِ نار
خربنده قدیمِ تو بیاعتقاد نیست
ایهام و دوگانهخوانی در ترکیبِ «خربنده» قابل تأمل است.
در دوبیتِ پایانی، دلیلِ اصلی این زباندرازیها با بیانی شیرین آمده است:
تنگ است و غمگزیده دلِ اهلِ علم و فضل
سوراخِ رزقِ مردمِ دانا گشاد نیست
نادان ولی بهشتِ برین است روزیاش
محنت نصیب شرذمه بدنهاد نیست
در غزلی با مطلعِ
خویش را در ازدحامِ دردها تک دیدهام
راحتی را دائما از خویش منفک دیدهام
چند بیتِ طنزآمیز دارد که فقط یکی را نقل میکنم، چون ابیات دیگر را باید خودتان شخصا بخوانید:
گوشِ من از هایوهوی نسلِ این دوران کر است
از تمامِ گفتههاشان جنبشِ فک دیدهام
جالب است که شاعر برای گلایه از گفتههای بیهوده نسل این دوران، از تعابیر زبان ایشان (فکزدن) بهره برده است.
اینهم چند بیت از شوخی با غزلِ محمدعلی بهمنی با این آغاز:
بوی کافور گرفتیم حیاتی بفرست؛
سیدحسن حسینی میگوید:
بوی وافور گرفتیم، نباتی بفرست
مزه معتبرِ پای بساطی بفرست
کار با خُلقِ خوش و شعر و ادب پیش نرفت
بهرِ اصلاحِ جهان، حضرتِ لاتی بفرست
مدتی هست که با نامِ شما فیلم شدیم
بارالها ز کرم نعره «کات»ی بفرست
ایهام در کنایه فعلی (فیلم شدیم) و تناسب آن با «کات»، طنزی گزنده آفریده است.
بقیه ابیات این غزل را هم خودتان پیدا کنید و بخوانید.
سه بیت هم از آخر یک غزل طنزآمیز میآورم اما توقع نداشته باشید که دربارهاش توضیحی بدهم و بگویم کدام کلمهاش ایهام دارد و کدامش کنایه است و مسوولیتش را به گردن بگیرم:
با تلاشِ اوستادان ادب
شیبها صاف و تمیز و سُر شدند
کوره مدرکپزی اعجاز کرد
خشتهای مُردنی آجر شدند
لوطیان را عزم دانش راست شد
بچهخوشگلها همه دکتر شدند!
منبع : روزنامه اعتماد