menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

دهمین شب طنز خنداخند

متروی اصفهان به همت طنزپردازان افتتاح شد

«می‌خواهم یادی کنم از کسی که قرار بود از سال 1382 در جمع ما حاضر باشد اما حالا 12 سال است که از حضورش محروم مانده‌ایم، البته شاید امسال سالی باشد که از او بیشتر یاد شود… مترو را می‌گویم».

به گزارش شیرین طنز، به نقل از خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه اصفهان (محمد فلاح)، مجری برنامه شب طنز خنداخند که البته مجری تلویزیون است و به شهادت حضار برنامه‌اش در ساعت چهار صبح از تلویزیون پخش می‌شود، این‌گونه (یا بهتر بگویم اونگونه) حرف‌هایش را غمگینانه آغاز کرد. از این صحبت‌ها می‌شد فهمید که موضوع این بار یعنی دهمین شب طنز خنداخند، به طول انجامیدن پروژه مترو کلان‌شهر اصفهان و دستمایه طنز قرار دادن آن است.

دهمین شب طنز خنداخند

برای حضور هرکدام از طنزپردازان بر روی صحنه، صدایی شبیه آن خانمی که نام ایستگاه‌ها را صدا می‌زند، نام طنزپردازان را صدا می‌زد، البته تا پایان برنامه حضار به آرزوی خود رسیدند و چشمشان به جمال صاحب‌صدا روشن شد.

ابتدا ایستگاه نعمت‌الله طالبی صدا زده شد در این ایستگاه دوبیتیی پیرامون اندر حکایات مشکلات شاعران خوانده شد:

“بازار هنر کنار و سرد است اینجا / شاعر چو گدای دوره‌گرد است اینجا

آن‌هم نگذارند بگردد هرروز / گویند که طرح زوج و فرد است اینجا”

ایستگاه بعدی، به نام محمد پوررشیدی (آذر) بود و این ایستگاه پر از عکس‌های مش جواد ظریف بود و مسافران در این ایستگاه کلی شوق‌وذوق کردند:

“موبلند است مش جواد ظریف / پر کمند است مش جواد ظریف

کل برد توافقاتش بر / موی بند است مش جواد ظریف…

ما نفهمیده‌ایم با مجلس / چندچند است مش جواد ظریف ….”

ایستگاه بعدی، ایستگاه تازه‌ ساخت بود و “کاریمثلاتور” در آن وجود داشت و با نام داوود نجفی مزین شده بود:

“خلایق خر چه لایق.”

“تو سرپایینی سرعت خر و اسب یکی می‌شود.”

“ابروباد و مه و خورشید و فلک بیکارند.”

“بیکاری به ز بیگاری.”

“دکل دیدی، ندیدی.”

ازآنجایی‌که نمی‌شود همه ایستگاه‌ها به نام طنزپردازان آقا نام‌گذاری شود در این مترو، برخی از ایستگاه‌ها به نام بانوان نیز مزین شده بود، مثلاً همین ایستگاه بعدی، ایستگاه فریبا زمانی بود که همه منتظر رسیدن قطار به آن ایستگاه بودند، حتی دیده‌ شده بود که برخی از مسافران حاضر در آن ایستگاه، از خط قرمزهای ایستگاه نیز عبور کردند و به تذکرهای گوینده مترو توجهی نکردند:

“یکی از رو، یکی از زیر، یکی از رو، یکی از زیر/ یکی از زیر، یکی از زیر، یکی از زیر / اینجا سال‌هاست دارند خیال مترو می‌بافند”

احمدرضا کاظمی، ایستگاه بعدی بود که حرف‌های طنزآمیز ناک خود را به‌صورت استندآپ کمدی به خورد حضار داد. او درباره معایب و مزایای سوار بر تاکسی شدن گفت و گفت: برخی از رانندگان تاکسی حتی در مورد “بررسی برجام در کنگره آمریکا توسط جمهوری خواهان” نیز حرف‌هایی می‌زنند و بعضاً تحلیل‌های کارشناسی نیز ارایه می‌کنند.البته کاظمی حرف‌های دیگری را هم به خورد حضار داد که به درد اهل مطالعه این گزارش نمی‌خورد!

ایستگاه بعد، ایستگاه آرش فرهنگ پژوه بود که در ابتدا شعرخوانی‌اش سوزنش به “گفتند قرار است بیاید که نیامد” گیرکرده بود و ازآنجایی‌که اینجا مترو است و قطار نیست، سوزن بانی وجود نداشت که سوزن را جا بیاندازد، درنهایت با کمک برخی دوستان حاضر و البته بزرگ‌تر جمع قضیه سوزن فیصله پیدا کرد:

“گفتند قرار است بیاید که نیامد / اما اگر البته که شاید که نیامد

گفتیم چرا گفت لذا، چون‌که، ولیکن / گفتیم ولی گفت که باید که نیامد

یک‌عمر نشستیم همه توی ترافیک / تا فصل ترافیک سرآید که نیامد…”

پس از ایستگاه کاریمثلاتور، ایستگاه کاریکلماتور هم بانام حامد بذرافکن در مسیر قرار گرفت. ایستگاهی که بیشتر به معرفی شغل‌ها پرداخته بود:

“دکتری که طنزپرداز باشد، همه بیمارانش از خنده می‌میرند.

موسیقی دان طنزپرداز، همیشه ساز مخالف می‌زند.

آشپزی که طنزپرداز باشد، همه را نمک‌گیر می‌کند.

دندان‌پزشک طنزپرداز دهان همه را با خنده سرویس می‌کند.

دیکتاتور طنزپرداز همه را از خنده می‌کشد.

سیاستمدار طنزپرداز با خنده سر می‌برد.

فوتبالیست طنزپرداز همیشه در محوطه جریمه است.

معمارباشی عاشق نقش‌جهان می‌سازد، معمارباشی طنزپرداز منارجنبان.

خلبان طنزپرداز به بالا سقوط آزاد می‌کند.

کافه‌چی طنزپرداز، قهوه را با نمک سرو می‌کند.”

ایستگاه بعدی یکی از ایستگاه‌های مهم مترو محسوب می‌شود، ایستگاهی که ارتباط چند خط از آن برقرار می‌شود. ایستگاهی که عباسعلی ذوالفقاری و تو پرانتز زورو ، البته تابلویی در این ایستگاه کاریمثلاتور وجود داشت که به معرفی ایستگاه می‌پرداخت:

” in the name of god بعدش هم hello! / شد زمان شعرخوانی زورو

گرچه می‌دانید می‌گویم ولی / نام این مخلص بود عباسعلی

تا نماند شک و شبهه بین ما / نام فامیلیم باشد ذوالفقا…

ری آن! در بیت قبلی جا نشد / سعی کردم گرچه من اما نشد

نهم شهریور پنجاه‌وهشت / خواستم آیم به دنیا چون نهشت،

مادرم، در روز بعدیش آمدم / من به مسئولیت خویش آمدم

در این ایستگاه ذوالفقاری گفت: “من دو بیت از پریش شهرضایی می‌خوانم و 126 بیت از خودم”

“شعر نبیشتن اینو بم داد کا زنُم با طعنه گفت / چل بودی چل تر شدی وخ از میون کاغذا

خودمونیم با نصف عقلُش پریُم بد نیمی گفت / شاعری چل بازی اِس علی الخصوص تو شهرضا”

همچنین زورو در مورد عبور دکل (دکل نفت نه دکل برق!!!) از زمین‌های کشاورزی شعری را خواند:

“از شوماوا دلخورم اُی اهل دِی / قول دادید، همت کونید پس دیگه کی؟

قول دادید پاشنه گووا (گیوه) رو ورکشید / ای هه اصلاً امیدم نا امید

کل حسن واسا بینم پس کو گووات / قیصری اِس یا آدیداس تو پات…”

محمدعلی عابدی نام ایستگاه بعدی بود که تازگی‌ها آفریده شده بود اما مترو بعداً آفریده خواهد شد. ضمناً این را هم می‌دانیم که آفریده‌ها همدیگر را دوست دارند. اصن چه ربطی داشت!:

“به نام خدایی که جان آفرید / برای توافق لوزان آفرید

به جای دویدن برای جواز / بدون ستون، آسمان آفرید

فروغ و فریبا و زهرا و من / توی حلقه نصفهان آفرید”

ایستگاه محمدرضایی؛ این را درون مترو خنداخند اعلام کردند. محمدرضایی برای مسافران قطار چند فرانو خواند تا ملت حوصله‌شان سر نرود:

“اسکندر؛ سرستون‌های خسته تخت جمشید شاهدند، تاج‌وتخت با پرسپولیس مشکل دارد”

“هر چه سلام کردم، ابن‌السلام نشدم؛ لیلی خداحافظ”

ایستگاه بعدی، ایستگاه رزیتا کریمی، مخصوص اصفهانی زبان‌ها ساخته‌ شده بود و غیر اصفهانی‌ها در آن راهی نداشتند، درواقع این ایستگاه یه چیزی بود مثل قضیه “نمی‌هلند مولانا”! یعنی دیگران را نمیهلندیدند که به این ایستگاه ورود پیدا کنند، ضمناً در این ایستگاه تابلو “اعصاب ندارد، احتیاط کنید”، به وفور وجود داشت:

“با توأم گوشاتا وا کون دیگه شعرِ آخره اِس / ما می بأس جدا بشیم، اینجوری خیلی بهتره اِس

تو پاچه‌ام مار بودس آ خیال می‌کردم آدم اِس / کوچه علی چپ نرو خب می دونی که من چم اِس

تازه فهمیدم چرا گوشیت همیشه مشغول اِس / حتماً اون خوشگل و خوشتیپ و جیبیشم پر پول اِس

دیگه اصش برا من یُخدی ارزش نداری / مث تنبونی شدِی که یه وجب کش نداری…”

ایستگاه بعدی، ایستگاه مرتضی نیکوکار بود که در مورد کسی که بالادستیش است، شعری خواند:

“سال‌ها رفت و نیامد عاقبت در اصفهان / مترو و مردم کنون راضی به سانتیمتروان”

دهمین شب طنز خنداخند

در ایستگاه وحید میرزایی نیز، برنامه ماه عسل مورد نقد و بررسی قرار گرفت و پیش‌بینی‌هایی در مورد ماجراهای سال آینده این برنامه انجام شد که یکی از برنامه‌ها مربوط به داستان مردی می‌شد که برای نشان دادن عشق و علاقه‌اش به همسر خود، از تمام جانش مایه می‌گذاشت.

ایستگاه بعد هم ایستگاه سعید آزاد بود، ایستگاهی که فقط برای توقف افراد پشیمان از زن گرفتن احداث شده است:

“دوش دیدم تو هم صاحب همسر شده ای / شوی مهری، نوه حاج غضنفر شده ای…

زن گرفتی که شوی از غم رها / این زمان وارث غم‌های فزون‌تر شده‌ای

می‌شدی در همه جا اول و سر از رفقا / چه شد امروز عزیز دلم آخر شده‌ای

گوش بر گفته آزاد ندادی و کنون / با همه شیری و آن زیرکی‌ات خر شده‌ای”

ایستگاه آخر این مترو نیز، ایستگاه آرمین صادقی نیا بود که با آه و ناله خود، مسافران قطار خنداخند را بدرقه و اعصابشان را خرد کرد:

“روزها رفت و نیامد عاقبت در اصفهان / بعد کلی آه و ناله، ذره ای از آبمان

رفت و آمدهای مسوولین، امر و وعده‌ها / گردشی کاری شدی بر خلوت اعصابمان

سال‌ها میدان آن ورد زبان‌ها بود تا / در یونسکو ثبت شد، ورزشگه نصف جهان

از مصلی و ز مترو قصه ای بی انتهاست / تو مفصل خود ز این غم نامه مجمل بخوان”

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر