با سلام
از این پس با مطالبی با عنوان “طنزپردازان در شبکه های اجتماعی” در خدمت شما هستیم که گلچینی از مطالب طنز طنزپردازان در شبکه های اجتماعی را برای شما گردآوری خواهیم کرد. اولین بخش از آن را در ادامه می خوانید. امیدوارم لذت ببرید.
عکس روی تو چو در آینه ی جام افتاد
پدرم سکته زد و از لبه ی بام افتاد!
امیرحسین خوش حال
***
دیشب، بهجای یکی از رفقا، مسئول شیفت داروخونه بودم. موقع اذان مغرب رفتم مسجد بغل داروخونه، روپوشمو در آوردم و فرادی شروع کردم به خوندن نماز مغرب. دو تا پسر چهارپنج ساله داشتن پشت جمعیت فنهای کاراته رو روی هم اجرا میکردن! نماز مغربم که تموم شد بهشون گفتم: «اطراف باشگاه هست ها! حواس بقیه رو اینطوری پرت میکنین». گوششون بدهکار نبود و باز ادامه دادن. منم نماز عشا رو شروع کردم. تموم که شد روپوشمو پوشیدم بیام بیرون که یکی از پسرا با ترس به اون یکی گفت: «این که دکتره! الان بهمون آمپول میزنه»! طوری دو نفری فرار کردن که سرشون محکم خورد به هم!!
بچهها رو از دکترها نترسونیم!
محسن طاهری
***
مرا در دل همان که birthday شد
عجب موسیقی سردی play شد
کجا دلگرمی از آذر گرفتم
همان یکماهه بودم من که دی شد
مهدی استاد احمد
***
زیبا و نجیب و ساده و مغروری
مأمور عذاب مایی و معذوری
مانند ستاره می درخشی اما
از من دو هزار سال نوری دوری…
شروین سلیمانی
***
زاینده رود دوباره جان گرفت
و حالا مانده ام بر سر دو راهی همیشگی
لب آب ،کنارتو
یا
کنار آب ، لب تو…
حامد بذر افکن
***
زلف، مشكي چشم، آبي خالِِ خوبان قهوه ايست
پس به اين ترتيب، گاهي حالِ انسان قهوه ايست
قهوه اي شد عينك و كفش و كلاه و كيف تو
پس یقین دارم مدِ امروز ايران قهوه ايست…
چون تماشاگرنماها گِل به ما پاشيده اند
بعد از اين پيراهنِ تيمِ سپاهان قهوه ايست
بس كه فنجان بر سر مردان به نامردي شكست
رنگ و روي بعضي از اين زنذليلان قهوه ايست
رنگ رفسنجان كه سيسال است مغزِ پسته ايست
در كنارش زاهدان مانند كرمان قهوه ايست
شد سراپايش گِلي از بس كه در چاه اوفتاد
يوسف گمگشته چون آيد به كنعان قهوه ايست
بخت بعضي ها سپيد و بخت خيلي ها سياه
بخت ما در اين ميان اما كماكان قهوه ايست
جواد زهتاب
ادامه دارد …