«ای پیک پیخجسته که داری نشان دوست»
دفترچههای قسط مرا دِه نشان دوست
وام از طریق دوست گرفتن چه خوش بوَد
یا از طریق رابطه با دوستان دوست
دردا و حسرتا که حقوقم ز دست رفت
دستم نمیرسد به حقوق کلان دوست
دخلم کفاف نان شبم را نمیدهد
بستم دخیلِ خویش به دخل دکان دوست
محتاج وام دوست چنانم که هر که دید
رحم آیدش مگر دل نامهربان دوست
بی ضامن این زمان ندهد هیچ بانک وام
این کار شاق هست فقط در توان دوست
ما را که راندهایم ز درگاه بانکها
درگاه آخرست فقط آستان دوست
بانکی که وام داده به ما ورشکستگان
دارد خیال خوردن وجه الضّمان دوست
اکنون که قصد جان مرا کرده وام من
شاید که بنده نیز بیفتم جان دوست
وامی که پشت من شده خم با گرفتنش
صاف است وقتِ دادنِ قسطش دهان دوست
شاعر : محمد حسن صادقی