زنده كه هستیم با دنیا تعارف میكنیم
تا كه میمیریم با عقبی تعارف میكنیم
شك نداریم از تعارف، خارها گل میشود
چون گلستان میشود دنیا، تعارف میكنیم
در تعارف حاجتی به استخاره نیست پس
فارغ از هر شاید و امّا تعارف میكنیم
بین مرد و زن، تفاوت در تعارف نیست، با
هر دو… با دارا و با سارا تعارف میكنیم
با عمو و عمّهمان، یا خاله و دایی كه هیچ
بلكه با مامان و با بابا تعارف میكنیم
دست ما را بیجهت هی رد نكن، بی فایده است
چون بجای دستمان با پا تعارف میكنیم
ما به هر شكلی، به هر نحوی، به هر صورت كه شد
ما شبیه بارباپاپا تعارف میكنیم
یك نفر آنجاست، تا اینجا تعارف میكند
ما كه اینجاییم تا آنجا تعارف میكنیم
هر كسی با ما تعارف میكند، تا لحظهای
كه تعارف میكند با ما، تعارف میكنیم
پس تمام وقت ما با او به این خواهد گذشت:
یا تعارف میكند او، یا تعارف میكنیم
چون كه از دیروز تا حالا تعارف كردهایم
پس بلاشك تا خود فردا تعارف میكنیم
فارغ از هر دستهبندی، با چپیها… راستها…
با همه، پایین یا بالا تعارف میكنیم
طبق میل هر كسی یك چیز داریم از قضا
میپذیرد گاه آن را تا تعارف میكنیم
ما جوانمردیم، در فوتبالمان، دروازه را
هی به بحرین و به آنگولا تعارف میكنیم
آنقدر بخشنده و خوبیم ما كه در ژنو
سانتریفیوژهامان را به آمریكا تعارف میكنیم
بنجل چینی بیاور، ثروت ملّی ببر
خودكفایی را به چینیها تعارف میكنیم
در بساطی كه بساطی نیست هم امّید هست
پس در این اوضاع وانفسا تعارف میكنیم
هیچ چیزی هم اگر باقی نمیماند چه غم؟
در چنین وضعیتی، خود را تعارف میكنیم
شاعر : رضا احسانپور
منبع : http://shukhoshang.blogfa.com/