در استقبال از غزل طنز «محمدکاظم کاظمی»:
دوست دارم مثل فیلی مست در دریا بخوابم
یا بسان لاکپشتی خسته بر صحرا بخوابم
***
دوست دارم مثل بختِ خویشتن درجا بخوابم
تا مگر بینم شبی خوشبختی خود را به خوابم!
تا ز اسبِ شاهزاده جفتکی محکم نخوردم
عینهو زیبای خفته سالها زیبا بخوابم!
دوست دارم فتنه باشم در خمارآبادِ چشمی
مصلحت را دائماً با چشمهای وا بخوابم
شب که لالایی نیفتد کارگر، از روی اجبار
شعر برخی دوستان را هی بخوانم تا بخوابم
همچو بالش با سرانم نسبتی گیرم نباشد
دوست دارم مخملی باشم به زیرِ پا بخوابم
گاه میخواهم که خوابم سخت مسئولانه باشد
میبَرد در آن زمان که آب دنیا را، بخوابم!
بالشی چون جنگِ دشمن نرم بهر خود بیابم
فارغ از آشوب این دنیا و مافیها بخوابم!
یا که نه، با گوشِ جان، نطقِ فلانی را دهم گوش
تخت روی تختِ خود بیمنّتِ لالا بخوابم!
گوش مسئولان و قیمتها چو خوابِ من گران است
قرصِ خوابی کو که در عهد گرانیها بخوابم!
شاعر : سعید سلیمان پور ارومی
منبع : جام جم