کاریکلماتور : دلِ پُری داشتم، تهِ دلم را خالی کردند
«کاریکلماتورهای صادق از محمد حسن صادقی» سری چهارم: * دلِ پُری داشتم، تهِ دلم را خالی کردند. * آیهٔ یأس را با صوت میخوانم. *…
«کاریکلماتورهای صادق از محمد حسن صادقی» سری چهارم: * دلِ پُری داشتم، تهِ دلم را خالی کردند. * آیهٔ یأس را با صوت میخوانم. *…
سری شصت و دوم از سیبیل نوشت ها_مجموعه نوزدهم کاریکلماتورهای محمد مهدی معارفی : _زبان همه را باز می کند،پول بی زبان. _پشتم گرم شد…
کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو : ۱-فضانورد درمریخ، به”زمین”خورد! با “زدن” پنبه اش، مزد گرفتم! حسّ اش نبود، منتظرماندم تا آمد! برای دفاع ازحقوق بشر، باحیوانات…
سری شصت و یکم از سیبیل نوشت ها_مجموعه هجدهم کاریکلماتورهای محمد مهدی معارفی : _رمز موفقیتش را فراموش کرد، شکست خورد. _برای فرار مالیاتی، دونده…
کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو : نقّاشِ “سر”کِشی بود! شفّاف سازی کرده بود، ابعاد وجودی اش را! پدرِ سگ اش، مُرده بود (کژتابی) وقتی چپ شد،…
«کاریکلماتورهای صادق از محمد حسن صادقی» سری سوم: * تاکتیک ساعت، تیکتاک است. * فندک، گواهی «اشتعال به کار» دارد. * خطّ فقر، خوانا نیست….
«ضربالمثلهای طنزیم از محمد حسن صادقی» * دیر رسیدن بهتر از کالماندن است. * عالمِ بیعمل، چکِ بیمحل است. * در عقد، لذتّیست که در…
کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو، کاریکلماتورنویس شیرازی : ۱-کتابی که درخواب خواندم، “بیدار”ام کرد! ۲- درخیال ام بودی که توهّم زدم! ۳- شعرش هم یک تخته…
«کاریکلماتورهای صادق از محمد حسن صادقی» سری دوم: * مِهر پاییز به دلم نشسته است. * کار ستادی عزرائیل، صدور قبض روح است. * از…
بعضی ها آب به دسته گل میدهند، و بعضی دسته گل به آب. وقتی شیشه ی عینکم خیس میشود، دچار “تردید” میشوم. از ترس اینکه…
سری شصت ام از سیبیل نوشت ها_مجموعه هفدهم کاریکلماتورهای محمد مهدی معارفی : _حرف های شسته و رفته ای می زند، نظافت چی. _با طناب،…
کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو : ۱-فرهاد، ازخواب”شیرین”پرید! ۲- مرا به خدا سپرد و خودش را به دیگری! ۳- وقتی “برایش زدم”، رقصید! ۴- برای آوردنِ”دخل”همه،…
سری پنجاه و نهم از سیبیل نوشت ها_مجموعه هفدهم کاریکلماتورهای محمد مهدی معارفی _برای کشیدن نقشه ی قتل، به نقشه کش مراجعه کرد ساده لوح….
رضا رفیع : تیتربالای مطلب خیلی پلیسی و معمایی شد. انگار که مطلب امروز را آگاتا کریستی می خواهد بنویسد!…. حتماً هم یا پای جناب…
کاریکلماتور از ابوالقاسم صلح جو متخلص به پیرسوک : دوبنده اش را به بازار برده فروشان بُرد، کشتی گیر! کارآفرین ماندگار، دستمال ابریشمی تولید می…
مهندس حمید باستانی پاریزی : شعری را که ملاحظه میفرمایید، شادروان باستانی پاریزی در سال های اواسط دهه ۳۰ سرودهاند. توضیحات خودشان در مورد چرایی…
سری پنجاه و هشتم از سیبیل نوشت ها _ سری شانزدهم کاریکلماتورهای محمد مهدی معارفی : _یکی از نیازهای حیاطی پدر بزرگم بود شیلنگ. _بعد…
کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو (پیرسوک) : ۱-مشت های گره خورده، شعار بالا می آورند! ۲- آنقدر زیر سوال رفت، تا کمرش شکست! ۳- متّهم بود،…
کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو (پیرسوک) : • تا شکست، ریشه اش بیدار شد! • از درون”جوش”می خورد، وقتی از بیرون”جوش”می داد! • اندیشۀ”قوام”نیامده ام، به…
سری پنجاه و هفتم کاریکلماتورهای محمد مهدی معارفی – مجموعه پانزدهم _دامپزشک بردم بر بالین کسی که اشک تمساح می ریخت. _چقدر بد به دلت…