به یاد ابوالفضل زرویی نصرآباد ، شاعر، پژوهشگر و طنزپرداز
طنز،خشم فروخورده!
غلامرضا کیانی رشید ـ طنزپرداز و کاریکاتوریست
ابوالفضل زرویی نصرآباد ، طنزنویسی را از سال ۱۳۶۸ شروع کرد که به قول خودش، مشوقان او در درجه اول پدر و مادر و معلمان و استاداناش بودند و بعدها به تشویق مرحوم مرتضی فرجیان، سردبیر مجله خورجین به طنزنویسی در آن مجله پرداخت و اولین کار طنز او در همان مجله چاپ شد.
او طنز را اینطور تعریف میکرد:
«من از تئوری طنز هیچ چیز نمیدانم، چهار کلمه میگویم که بنویسید، ولی به آن استناد نکنید، چون من صاحب صلاحیت نیستم! به نظر من طنز خشم فروخوردهای است که در ذهن طنزنویس تلطیف میشود و بهصورت نیشی کنایهآمیز خوشایند و خیرخواهانه (که سر سبز را بر باد ندهد!) ظهور پیدا میکند.»
زرویی عقیده داشت که «سوژهها انتخابکردنی نیست، آمدنی است و به همین دلیل هیچوقت به دنبال سوژه نرفتهام ترجیح میدهم سوژه خودش بیاید.
اگر هم سوژه نیامد که من هیچ جا تضمین ندادهام که تا آخر عمر طنز بنویسم. در این وادی چند روز میهمانیم و صد سال دعاگو!»
ابوالفضل زرویی به دعوت مرحوم فرجیان به گلآقا راه پیدا کرد.
او گفته است:
«مرتضی فرجیان وقتی دست مرا گرفت که من مشکلات روحی و عاطفی زیادی داشتم. بارها به دوستان گفتهام که اگر آقای فرجیان نبود،ریشه طنز در همان اوان در من خشکیده بود. از بدو ورود به گلآقا وارد مرحله تازهای از کار طنزنویسی شدم.»
آقای صابری (گلآقا) از همان ابتدا به بنده نظر لطف داشتند.
خط فکری و عقیدتی من با مختصری تفاوت، همان خطی است که آقای صابری دنبال میکند.
در طنز خیلی از ایشان تأثیرپذیرفتهام. گلآقا به من آموخت که با صداقت بنویسم و به ارزشها ارج بنهم.
اگر ملانصرالدین در نزد مردم مقبولیتی پیدا کرده، مسلماً به علت تربیت گلآقایی اوست.
من فرزند گلآقایم و امیدوارم که فرزند خلفی باشم.»
ابوالفضل زرویی نصرآباد با اسمهای مستعار ملانصرالدین، چغندرمیرزا، ننه قمر، کلثوم ننه، آمیز ممتقی و… در نشریات مؤسسه گلآقا، همشهری، جامجم، ایرانیان، انتخاب، زن، مهر، کیهانورزشی، بانو، جستوجو، عروسی و تماشاگران طنز مینوشت، کتاب تذکرهالمقامات از آثار اوست.
* شعر نو زرویی نصرآباد :
من و زیور
که باشد بنده را همخانه و همسر
نشستهایم توی خانه زیبای باحالی
و دیگ آش جومان بر سر بار است.
و ما را استکانی چای در کار است.
خلاصه، لپ مطلب، از قضا، آنسان
که میبینی حسابی کیفمان کوک است!
اگر زیور به من گوید که ملاجان!
جوابش میدهم با مهربانی، جان ملاجان
من از تو نگسلم تا هست جانی در بدن پیوند
به جان هشت سر فرزندمان سوگند!
الی آخر…!
*نمونهای از تذکرهالمقامات ملانصرالدین:
آن جسم را دوا،آن روح را شفا، آن وصل بیهجران، آن درد را درمان، آن بزرگمرد بی فیس و افاده، مولانا پروفسور استاد دکتر رضا ملکزاده در سلک اهل طریق بود و در خزینه(!) مکاشفت غریق بود.
نقل است که مسقطالراس او (بالاده) کازرون بود و نوزده سال در کار بود تا دکترایش دادند!
چون پیش پدر باز آمد، پدر را پرسید که: یا پسر! در دکتر چه مایه معدل گرفتی؟
گفت یا پدر ۷۶/۳،گفت: بیل توانی زدن؟ گفت «نی»، گفت: طلسم احضار جن و دعای چشم زخم توانی نوشت؟
گفت «نی»، بس پدر بگریست و گفت: کسی چون تو را که هیچ نتوانی و ندانی، وزارت شاید و بس! و او پیوسته اصحاب را گفتی که مایه نصیحت پدر کردیم … الی آخر!
منبع : روزنامه اطلاعات