کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو (پیرسوک) :
۱-ستارۀ سهیل، ژیلاست!
۲- آدم یک”دنده”، کلاچ ندارد!
۳- پدر بزرگ ام ماست سفید را، با پول سیاه می خرید!
۴- چون یک”ریز””سوال”می کرد، یک”درشت””جواب”اش دادم!
۵- تا از زمان جلو می افتم، به دوپینگ متّهم می شوم!
۶- قالب تهی کردن، تخصّص کارگر قالب ساز است و عزراییل!
۷- شوهرم وقتی در دسترس است هم، آنتن نمی دهد!
۸- از وقتی عاشق”غزل”شده ام، قصیده هایم تغییر قالب داده اند!
۹- عاقبت فرار از مدرسه، از”کوره در رفتن ام”است!
۱۰- برای رفتنِ جگرش، آشِ پشتِ پا پخت!
۱۱- تا “شعله”در آغوشم کشید، آتش گرفتم!
۱۲- دختر بد”پیله”ای بود، “پروانه”ام نشد!
۱۳- با صدای تیر، ضامن آهو در رفت!
۱۴- گرسنگی را بخاطر بسپار، پرنده خوردنی است!
۱۵- جنس”مخالف”ام، “مکمّل”من شده است!
۱۶- سرِخانۀ اوّل که برگشتم، مجتمع ساخته بودند!
۱۷- می خواستم به”خودم”برگردم، یکطرفه بود!
۱۸- برای نمایندگی مردم چند”فاکتور”کم داشت، برایش صادر کردم!
۱۹- تا دلم را”بُرد”، خودم را”باختم”!
۲۰- پلیس راه سرِ گردنه، راننده را”پیاده”کرد!
۲۱- مالیات تن فروشی اش را، از مبلغ چکِ فروش کلیه اش کم کردند!
۲۲- زبان خارجی ام به اتّهام جاسوسی، دیپورت شد!
۲۳- می دوم، تا از خودم عقب نیفتم!
۲۴- “حال”اش را می بُرد، ایست دادند،”حال”اش را گرفتند!
۲۵- می خواست “استخوان”سبک کند، سگِ چشمش را به کودک درون اش داد!
۲۶- دموکراسی چون مهریه است، کی داده کی گرفته، اگر می خواهی باید شکایت کنی!
۲۷- خوراک”تو دهانی”، نتیجۀ حرف های زیادی اش بود!
۲۸- با هم زیرِ یک سقف رفتیم، زمان زلزله!
۲۹- آنورِ آب هم که باشم، فارسی خواب می بینم!
۳۰- پرایدم هم خودم را می بَرَد، هم آبرویم را!