menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

کتاب پزناله خالو راشد

«پزناله راشد انصاری» برای مدتی گرانی کمرشکن را از یاد می‌برد!

کتاب پزناله راشد انصاری، گزیده نثر و نظم های اوست که با استقبال مردم روبرو شده و در فاصله کوتاهی به چاپ دوم رسیده است.

سالیــانِ مدیـد پُز دادی

هر چه زورت رسید، پزدادی

ذره ذره قَمیـش ول کـردی

اندک اندک شدیـد پُز دادی

هم به نسلِ قدیم خندیـدی

هم به نسـلِ جدید پـزدادی

بعدِ عمری فشار و زوریدن!

با دو شـعر سپیـد، پــزدادی

بر سر سفره همسرت تا گفت

از برنـج حمیـد پــز دادی…

این شعر، گویای خط مشی و چگونگی تفکر و نگرش به جامعه و مسایل آن است. این که مشهور است طنزنویس با تازیانه ای در دست می‌آید و منتظر است تا خلاف کاری را بیابد و تازیانه را بر گُرده او بیازماید! پس آنان که سُرنا را از سر گشادش می‌زنند، می‌خورند و می‌دزدند و می‌برند، باید بهوش باشند و بدانند که پس از اختلاس رقم‌هایی که ما حتی برای خواندن شان مشکل داریم، با سری برافراشته و سینه ای جلو داده بر سرکارشان حاضر می‌شوند. طنازی چون «خالو راشد» (همان انصاری خودمان!) تازیانه به دست، از عقب سر می‌آید. این شعر برای این آورده شد که ابن الوقت ها به چالش کشیده شوند. هَمبانه ای که با اشاره یک سوزن کوچک، تمام بادشان در می‌رود. پس ای خلاف کاران، بهراسید؛ چون طنزنویس ما سوزنی در دست می‌آید.

گزیده نثر و نظم های او

کتاب پزناله راشد انصاری، گزیده نثر و نظم های اوست که با استقبال مردم روبرو شده و در فاصله کوتاهی به چاپ دوم رسیده است. نگارنده فکر می‌کرده که خالو راشد خودمان فقط در انواع شعر طنز دستی قوی دارد، اما بعضی ازحکایت های عبرت آموز او به شعرش طعنه می‌زند و گاه پیشی می‌گیرد.

خوبی کار راشد به این است که از میان دردها و آلام مردم ــ کمبودها و زیاده روی ها ــ حق و ناحق کردن ها، موضوعاتی بر می‌گزیند که ما با گوشت و خون خودمان آن‌ها را لمس کرده ایم و گاه خون دل خورده ایم و دستمان برای انتقام خالی و کوتاه بوده است. پس زمانی که انسانی را همانند راشد انصاری می‌بینیم که یک تنه، سینه سپر کرده و در برابر کژی ها و کاستی ها ایستاده است، خورشید را شاهد هستیم که از میان ابرهای تیره به ناگهان رخ می‌نمایاند و جهان پیرامونش را روشن می‌کند.

طبعی روان و پاک

«راشد انصاری» طبعی روان و پاک دارد. آدم وقتی شعرهای او را می‌خواند، در می‌یابد که واژه هایی را انتخاب کرده است که چون مرواریدهای گردن بندی زیبا، در جایی که باید باشد، نشسته است و تلألؤ آن چشم ها را خیره می‌سازد. مردم در شعرهای او نقش عمده ای دارند. او برخی بلاهت‌های جامعه را هم می‌زند، اما هیچگاه فرودستان را مسخره نمی‌کند. پس بیخود نیست که اکثر اشعار دوست مان اجتماعی است و مردم در آن نقش پر رنگی دارند.

چیزهایی را که من با چشم خویش دیــده ام در شهـر، آیـا دیـده ای؟

زشــت و زیبـا هر کجـا باشد، ولی زشت هـا را گاه یکجـا دیـده ای؟

آدمی مسئـول با قــولی درســـت اتفاقــی این طرف هـا دیــده ای؟

بر سـر تقسیــم بیـت المـال، گـاه عـده ای را حین دعـوا دیــده ای؟

در میــان سفــرۀ بیچـــاره هــا جز کمـی نان و مــربا دیــده ای؟

نیمه شب تا صبح با خرناس دبـش خفتگــان را در مقــوّا دیــده ای؟

خرید کتاب پزناله اثر راشد انصاری از دیجی کالا

اشعار صفحات ۱۱ و ۱۷ – ۳۲ – ۴۵ – ۵۸ – ۶۵ – ۶۹ – ۷۱ – ۷۵ همه از دردهای مبتلابه جامعه سخن می‌گویند. گونه گونی موضوعاتی که درباره آنها شعر سروده شده، بسیار حیرت آور و زیباست. شعرهایی هم هستند که یکسره حدیث نفس اند. شاعر مرکز رویدادهاست و همه چیز از ذهن خلاق ایشان نشأت می‌گیرد. به قولی حدیث دردهای شخصی است. جهان را از زاویه دید خود می‌بیند و به قضاوت می‌نشیند.‌ در حقیقت در این اشعار، شاعر روایتگر فشار مضاعفی است که از دیدن ناراستی‌ها بر او می‌رود. او به وسیله شعر، اعصاب نا آرام خود را آرام می‌سازد. چند رباعی از او را در پزناله با هم می‌خوانیم:

ارزش قلم

چون گوهر ناب، در صدف می‌مانم

بر ساحل خشک، جان به کف می‌مانم

هرگــز نفروشــم قلمـم را هـرگـز

زیر ِ خط ِ فقـر، با شـرف می‌مانم!

با خنده

عمـری است که با جیب تهی ساخته ام

با خنده به غم های جهان تاخته ام

یـک بار اگر گوشـه ی چشمـی دیـدم

یک عمر ولی قافیه را باخته ام….!

بسیار کار خوب و جالبی کرده راشد خان انصاری که مصداق قول معروف : «بهتر آن باشد که سّر دلبران / گفته آید در حدیث دیگران» را در گزیده هایش آورده است. حقیقت این است که این اشعار طنز آن چنان خوب و زیبا و بجا هستند که در انتخاب آنها برای نقد و نظر، درمانده بودم.

ماجرای سرقت پیراهن خالو راشد در پزناله را بخوانید

علیرغم هوشیاری و تلاش شبانه روزی برادران نیروی انتظامی، تا لحظه ای که روزنامه زیر چاپ می‌رفت، از دستگیری سارق یا سارقان پیراهن خبری نیست. اما پس از سرقت این پیراهن سایز ۳XL خالو راشد از روی بند رخت داخل حیاط، و اعلام خبر سرقت از طریق روزنامه ندای هرمزگان؛ سرکار خانم پروانه بیابانی شاعر پیشکسوت استان، اخوانیه زیبایی را با عنوان «مال بد» سروده و به دفتر نشریه ارسال کرده است.

پیراهن تو «خالو»، دزدان چرا ربودند؟
از آن قــد و قــواره، آگــه مگــر نبودنــد

آن دزد خنگ و نادان، تا جامـه ات بـدزدیـد
لرزان شد و هراسان، تا عرض و طول آن دید

می‌گفت: این هیولا، گر یـک لگــد پرانــَد
اهــل قبیلــــه ام را، در ماتمــم نشانـــد

این قــدّ و ایـن قــواره، ز انسـان بعید باشد
این پیــراهــن از آنِ دیـو سپیـــد باشــد

گر دســت او بیفتــم، یابــم دگــر رهایــی
دزدی رهــا نمـایـــم، گیــرم رهِ گدایــی

ای مرد! لخت باشی، بهتر از این لبـاس است
از بهر دزد خود این، عالی ترین قصاص است

این جامــه باز گـردد، آخـر به پیـش خالــو
مال بــد است بندنـد بر بیـخ ریـش خالــو!

از صفحه ۱۳۷ تا ۱۴۷ خالو راشد «ضرب المثل + تفسیر» را تدارک دیده که بعضی از آنها خودِ خود طنزند و بعضی هنوز هم دارند زور می‌زنند که به حیطه طنز وارد شوند.

ضرب المثل + تفسیر

* هر که بامش بیش برفش بیشتر

– یعنی کسی که از یک زن بشتر داشته باشد، قطعاً مادر زن بیشتری هم خواهد داشت!

* یک دست صدا ندارد.

– یعنی با یک دست از بیت المال برداشتن فایده ای ندارد، بلکه تا فرصت باقی است، باید بی سر و صدا با دو دست مشغول کار شد. اگر دو دست افاقه نکرد و سیر نشدیم، از دهان کمک بگیریم و هر چیزی را که دم دستمان آمد ببلعیم!

اعتقاد نگارنده این است که داستان و داستانک های جناب راشد انصاری، چیزی از اشعار بسیار زیبای او کم ندارد. شاید این گمان برایتان به وجود بیاید که چون خودم دستی در نثرنویسی دارم، دارم پارتی بازی می‌کنم. بعضی از این داستان ها بسیار خوب و زیبا نوشته شده اند و از نظر عناصر داستانی مانند شخصیت پردازی، فضا و مکان و گفتگو هیچ کم و کسری ندارند. به این «طرح» زیبا توجه کنید:

خدمت به ادبیات در پزناله راشد انصاری

پس از حدود سی سال نوشتن و شعر و شاعری، احساس می‌کنم نتوانسته ام برای ادبیات، آن طوری که دلم می‌خواهد، مفید باشم و به ادبیات فارسی به نحو شایسته‌ای خدمت کنم. به همین دلیل نشستم با خود اندیشیدم و سپس تصمیم گرفتم یعنی در اصل نشستیم تصمیم گرفتیم که دو نفری، خودم و عیال (چرا که بعضی از کارها را نمی‌توان دست تنها انجام داد!) و بهترین کاری را که از دستم بر آمد، انجام دادم و آن هم اینکه با یک برنامه‌ریزی دقیق و اصولی، درست صبح روز ۲۷ شهریور (روز شعر و ادب فارسی) صاحب فرزندی شدم … یا شدیم!

با این کارم گفتم لااقل از این طریق، هم به ادبیات خدمتی کرده باشم و هم این که به ندای مقامات ارجمند و دلسوز کشوری و لشکری در راستای سفارش و تاکید بر ازدیاد جمعیت کشور، لبیک گفته باشم. از طرفی، خدا را هم چه دیدید؛ شاید «یسنا» خانم ما در آینده جبران مافات کرد و اگر نگوییم پروینی، فروغی، سیمینی، دست کم شاعرۀ نسبتاً خوبی از کار در آمد تا بیش از این به قول دوستی، صدای ادبیات فارسی این قدر مردانه و کلفت نباشد!…. دختر گلم تولدت مبارک!

خواندن کتاب «پزناله»ی خالو راشد که گزیده ای است به انتخاب خودش، حداقل برای مدتی غم نان و نبودن دارو و گرانی کمرشکن را از یاد انسان می‌برد. پس می‌توان فریاد کشید: ایهاالناس، نخواندن کتاب طناز ژنی، جناب راشد انصاری، کفران عظیمی به ساحت ادبیات طنز این مملکت است.
نویسنده : امین فقیری در روزنامه اطلاعات

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر