نقاشی که شیشه میکشید تابلو شد!
کاریکلماتورهای حسین مقدسی نیا
* از در دوستی وارد شد دشمن عزیز !
* چوب در آستینش کردند، آنکه مار در آستین میپروراند!
* لقمه را از دهان ما میگیرند تا حرف در دهانمان بگذارند !
* نقاشی که شیشه میکشید تابلو شد!
* «توریستی» که روی «کلم»، «کاری» میریخت، کاریکلماتوریست از آب در آمد!
* زغال روسیاه داخل رودخانه افتاد، رو سفید و کارگر معدن از آب در آمد!
* در زد و خورد زندگی، از سرما خورده ایم، گرما را زده ایم!
* از دور دستی بر آتش و از نزدیک پا در میان آن داشت؛ آتش نشان!
* از دور دستی بر آتش و از نزدیک تا کمر در آتش است؛ مرد نانوا !
* از دور دستی بر آتش و از نزدیک هم دستی بر آتش دارد؛ مرد آهنگر!
* اکبر میخواست از الهام جزوه بگیرد، به خودش آمد دید از جزوه الهام گرفته!
* گاو، زرافه ای است منهای آپشنهای شتری و پلنگی اش!
صفحه شیرین طنز در سروش
درباره کاریکلماتور
کاریکلماتور نمایندۀ برحقّ نثر موجزِ بهینه و غنیسازیشده در کارگاه اندیشۀ دقیق و ظریف انسانی است که با سنجیدگی و فراست، نکات فیلسوفانه، حکیمانه، متفکّرانه، انتقادآمیز و شاعرانه را در کمال ایجاز و غالباً با زبان طنز مطرح میکند و حکم جلب نظر مخاطب را با رضایت خودش میگیرد! چون با بیان متفاوت و شاید بدیعی از مضامین و مفاهیم، خواننده را در دنیایی از کشف و شهود، واقعیت، زیبایی، شگفتی، ابهام و پرسش فرو میبرد.
کاریکلماتور زبان گویاییست که معمولاً شوخی میکند، میخنداند، طعنۀ دوستانه میزند، به ناهنجاری و بدیها میتوپد و نواقص و کاستیها را با نگاهی منصف و خیرخواهانه و غالباً با زبان طنز، بیان و نقد میکند و اتفاقات، پدیدهها و ناپدیدههای ریز و کوچک را زیر ذرّهبین، میکروسکوپ و تلسکوپ ذهنیاش با چاشنی اغراق و ریشخند کنایهدار مورد توجّه و تأمل قرار میدهد و مخاطب را به تفکّر و تبسّم وا میدارد.
لازم به یادآوری نیست که ایجاز از شروط اصلی کاریکلماتور است؛ چون نامبرده فرزند خلفِ کوتاهنویسی است و ژن خوب موجزگرایی، مادرزادی در خون خوشمزهاش جریان دارد فلذا ترکیبات وصفی اضافی و متعدّد و استفاده از قیود زمانی و مکانی و حالت و … که به اطناب میانجامد، سلامتی کاریکلماتور و چه بسا سازندهاش را شدیداً به خطر میاندازد!
کاریکلماتور مثل «مغز کاهو» سرشار از مواد غذایی غنی و عاری از پوست و پیرایههای دورریختی و مزخرف است و خوردن آن لذّتی دارد که برو و ببین!
نویسنده : محمد حسن صادقی
یک دیدگاه
حسین مقدسی نیا:
* نقاش طبیعت گرا که گُل می کشید به همراه ساقی اش در پارک دستگیر شد!
* نقاش سور رئال گُل و شیشه را ترکیبی می کشید!
* دندان عقلش را کشید و قابش نمود، دندانپزشک نقاش!
* نقاشی که گل می کشید ، به درد کشیدن معتاد شد و عاقبت پر کشید!
* مشتری دندان گرد، برای گرفتن تخفیف دندان تیز کرده بود؛ دندانپزشک دندان طمع اش را کشید!
* دندانپزشک دندان طمع مشتری دندان گرد را نکشید، پُرش کرد!
* دندانپزشک دندان طمعِ طمعه کار را پُر کرد و جیبش را خالی!
*«مرد راه» ، راه خود را از «راهزن» جدا کرد!
* دندانپزشکی که به جای کشیدن، دندان طمع مشتریان را پُر می کرد؛ در دادگاه جرائم پزشکی محکوم شد!
*در مسابقه طناب کشی، نقاشان از کاریکاتوریست ها پیشی گرفتند!