menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

عباس توفیق

مقدمه‌ای بر یک کتاب پژوهشی در حوزه طنز و روزنامه توفیق

چرا توفیق را توقیف کردند؟
دکتر عباس توفیق

روزنامه توفیق، یکی از جالب‌ترین پدیده‌های اجتماعی ایران بود که در یکی از پرتلاطم‌ترین دوره‌های تاریخ ایران، در کشوری که هر از چندی «کشتیبان را سیاستی دیگر می‌آمد»، حدود نیم‌قرن با همه بالا و پایین‌ها و با همه سانسورها و توقیف‌ها ـ ناگفتنی‌ها را گفت، حقایق را نوشت، در دل سیاه شب روشنگری کرد، زبان مردم شد و از درد و غم مردم سخن راند.
در منطقه‌ای بسیار حساس و در کشوری ثروتمند ولی فقیر که تمام قدرت‌های جهانی به خاطر غارت منابع عظیم ثروت آن با زر و زور اعمال نفوذ می‌کردند، توفیق مستقل از همه سیاست‌ها و در جنگ و گریز دائم با همه صاحبان داخلی و خارجی زر و زور و تزویر، با ثبات رأی و ثبات قدم و ایمان به حق، در یک صراط مستقیم، طی نیم قرن فقط جانب مردم را گرفت و جز راست ننوشت و هنگامی که غروب کرد، چون کاری باورنکردنی کرده بود، در هاله‌ای از افسانه و واقعیت فرو رفت.
توفیق، نه تنها در تاریخ مطبوعات ایران که در تاریخ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشورمان نیز نقشی غیرقابل انکار داشت.

*چرا این کتاب نوشته شد؟
نوشتن این کتاب و کتاب‌های «نیم‌قرن توفیق» که پس از این منتشر خواهد شد، دارای علل و انگیزه‌های فراوان بود.
استاد سیدمحمد علی جمالزاده اعتقاد داشت: «توفیق… کاملا حکم یک مکتب ادبی را در زمینه فکاهیات پیدا کرده است و یک «اکیپ» یعنی گروهی از شعرا و نویسندگان فکاهی ممتاز و کاریکاتورکش عالی تربیت کرده است که در مملکت ما بی‌سابقه بوده است» و بارها از نگارنده خواست که تاریخچه نیم قرن توفیق را بنویسد.
استاد دکتر غلامحسین صدیقی، صاحب نخستین کرسی جامعه‌شناسی ایران، روزی در «مؤسسه تحقیقات اجتماعی» به نگارنده گفت: «اگر کسی بخواهد تاریخ فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایران معاصر را بنویسد، کافی است دوره‌های چندین‌ساله روزنامه توفیق را جلوی خود بگذارد و هفته به هفته، درست‌ترین، واقعی‌ترین و رساترین گزارش‌ها را بنگارد.»
استاد دکتر عبدالحسین زرین‌کوب، که یکی دیگر از مشوّقان و مشاوران نگارنده در نگارش این کتاب بود، در آمریکا به نویسنده گفت که دوره نیم قرنی روزنامه توفیق در واقع «تاریخ فکاهی ایران معاصر» است.
استاد محمد پروین گنابادی در دیباچه جلد دوم کتاب «فرهنگ توفیق» نوشت: «… مطالب فکاهی توفیق از نظر نوآوری نیز منعکس‌کننده همه پدیده‌ها و تحولات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی عصر ماست و تاریخ روزگار ما از همه جنبه‌های زندگی در آن نمودار است… می‌توان گفت که این روزنامه، بهترین وسیله گردآوری بخش عمده و مهمی از فولکلور ایران است…» و آرزو کرد: «… کاش برخی از سازمان‌هایی که در راه گردآوری فرهنگ عامیانه گام برمی‌دارند، روزنامه توفیق را فیش می‌کردند و از هر بخش فکاهی و انتقادی آن، رساله یا کتاب مستقلی فراهم می‌آوردند و بدینسان خدمتی بزرگ به فرهنگ ملّی ما انجام می‌دادند…»
استاد مسعود فرزاد که صادق هدایت، کتاب طنزآمیز و فکاهی«وغ وغ ساهاب» خود را به اتفاق او نوشت، در کتاب «جریان‌های عمده در ادبیات ایران» نوشته بود: «… اینجا لازم می‌دانم ذکری با احترام فراوان از مجله کهن سال توفیق بکنم که قریب پنجاه سال، بزرگترین نماینده این نوع از نبوغ ایرانی در مطبوعات ما بوده است… با منتهای ابتکار و فصاحت، چه در شعر و چه در نثر…
امیدوارم یک نفر یا یک هیأت، وظیفه انتخاب آن قطعات شعری و نثری و همچنین کاریکاتورهای دوره چهل و چندساله توفیق را که ارزش همیشگی و همگانی دارند، برعهده گرفته؛ آنها را در یک مجلد (یا در صورت لزوم در چند مجلد) جمع‌آوری کند. توفیق برای ایران همان اعتبار و اهمیت هفته‌نامه پانچ (Punch) را برای انگلستان دارد و این مقام کوچکی نیست…».
در نتیجه، از همان سال‌ها، نگارنده، با همه گرفتاری‌ها، یک تنه، کاری را به عهده گرفت که به قول استاد مسعود فرزاد «تلاش یک هیأت» را می‌طلبید.
یکی دیگر از علل نگارش این کتاب و کتاب‌های بعدی نگارنده آن است که توفیق با همه شهرت و تیراژ وسیعش، چون از خود کم نوشت، در بسیاری از زمینه‌ها «هرکسی از ظن خود شد یار آن» و هیچ‌کس «از درون آن نجست اسرار آن». مهمتر از آن، همراه با آخرین توقیف توفیق، آنچنان سانسور شدیدی برتوفیق برقرار کردند که هرگز نتوانست حتی بنویسد: «توفیق را توقیف کرده‌اند»، چه رسد به آنکه بنویسد‌:‌«چرا توقیف کردند».

*آنچه این کتاب به آن می‌پردازد
این کتاب، شرح مستند سوابق، ریشه‌ها، علت واقعی توقیف توفیق و اقدامات وسیع پشت پرده دولت برای خریدن توفیق و یا نابود کردن آن است و اقدامات خلاف قانون ننگینی که برای نابودی کهنسال‌ترین روزنامه‌ی فکاهی و طنز‌آمیز تاریخ مطبوعات ایران صورت گرفت. در نتیجه، این کتاب: «نخست وزیری حسنعلی منصور» و سپس «دوران نخست وزیری امیرعباس هویدا» تا «توقیف کلیه نشریات توفیق» و تعطیل «مؤسسه توفیق» را دربرمی‌گیرد.
این کتاب همچنین شرح مبارزه طولانی توفیق علیه همه اقدامات خلاف قانون توقیف توفیق می‌باشد.
کتاب بعدی نگارنده به نام «توفیق چه گونه توفیق شد؟» در واقع دنباله و مکمل کتاب حاضر است و «توفیق و نخست وزیری علم»، «توفیق و مجلس»، «توفیق و هیأت حاکمه» را برمی‌گیرد و به موضوعاتی مانند: «هویدا در اوج قدرت»، «توفیق در اوج موفقیت»، «نظرات استادان ادبیات ایران درباره توفیق»، «توفیق و مطبوعات طنزآمیز جهان»، «در کشورهای دیگر با مطبوعات طنزآمیزشان چه می‌کنند؟»، «مندرجات آخرین شماره‌های توفیق»، «وضع اسف‌انگیز مطبوعات پس از توفیق»، «عاقبت روابط هویدا و شاه»، «به دام انداختن روباه پیر» و «آخرین ماه‌های رژیم» می‌پردازد.
این دو کتاب، نه تنها تاریخچه دوره سوم توفیق ـ که قسمتی از تاریخ معاصر میهن ماست ـ به قول دکتر زرین کوب: «تاریخی بی‌نقاب، تاریخی بی‌دروغ» ـ و تاریخی مضحک و فکاهی و عبرت‌آموز.
این دو کتاب، از یک نظر دیگر، یک «کتاب آموزشی و درسی» است. «درس روزنامه‌نگاری مستقل». «درس استقلال، در زمانی که هر چه هست وابستگی است». «درس ذکاوت و هوشیاری روزنامه‌نگاری در شرایط بسیار نابرابر». «درس حفظ تعادل بر روی طنابی بس باریک و شدیداً لرزان». «درس فنون مبارزه هوشمندانه فنجان با فیل»… «بره زیرک با گرگ تیزدندان»… و «موش با شیر». «درس انتقاد در عصر مداحی». درس امید، پشتکار، جنگیدن و «پیروز شدن در عین شکست خوردن!».
ما در شروع به انتشار «سومین دوره توفیق»، در شرایطی که سانسور شدیدی برقرار شده بود(شرایطی کاملاً برخلاف دوره دوم توفیق) برای شنا کردن برخلاف جریان تند آب و «روزنامه‌نگاری مستقل»، هیچ تجربه و هیچ کتابی برای آموختن این روش نداشتیم و بسیار بی‌تجربه در این «جنگ نابرابر» وارد شدیم. امید است آنان که پس از ما می‌آیند، تجربه ما چراغ راه‌شان باشد.
یک بار نگارنده، در یکی از سخنرانی‌ها، به شنوندگانش گفته بود: شما اگر نیم قرن توفیق را خوانده باشید ولی داستان «پرآب چشم» توقیف و تعطیل توفیق و مبارزات با آن را نخوانید، توفیق را نشناخته‌اید. خواندن این کتاب درباره توقیف توفیق، خواندن «آنچه نمی‌دانستید» و «آنچه هرگز تصور نمی‌کردید، اتفاق افتاده باشد» است.
در بهم ریختگی اوضاع، در آخرین روزهای رژیم گذشته، خوشبختانه افسران دوستدار توفیق، فتوکپی تعدادی از اسناد رمز و محرمانه توقیف توفیق را برای ما پست کردند و آن وقت بود که متوجه شدیم خود ما هم نمی‌دانستیم در ماجرای توقیف و تعطیل و نابودکردن توفیق، چه اتفاقات مبهوت کننده پشت پرده‌ای رخ داده است ـ آن هم در بالاترین سطوح مملکتی ـ و این انگیزه دیگری شد برای نوشتن این کتاب، همراه با ده‌ها سند مبهوت کننده بسیار محرمانه و آگاه‌کردن شما از داستان‌های بسیار سری عجیب و غریبی که در پشت صحنه توقیف توفیق اتفاق افتاده است.
گرچه روزنامه توفیق، پس از آخرین توقیفش جزو «ممنوعه‌ها» شد، ولی یقیناً بعدها درباره توفیق، انگیزه انتشارش، نقش آن، تأثیر آن و رسالتی که انجام داد و ده‌ها موضوع و مسئله دیگر مربوط به آن، کتب و مقالات زیادی همراه با تعابیر و تفاسیر مختلف، و گاه غلط، نوشته خواهد شد. ولی هیچ کس به اندازه خود ما توفیق را نمی‌شناسد و به اندازه خود ما راجع به توفیق نمی‌داند. هیچ کس بهتر از خود ما نمی‌داند که انگیزه ما از انتشار توفیق چه بود؟… مقصود ما از فلان شعر یا فلان مقاله یا فلان کاریکاتور چه بود؟… چه هدفی را دنبال می‌کردیم… چرا منتشر می‌شدیم؟… و چرا توقیف شدیم؟…
پس از حافظ، در تفسیر غزلیات حافظ، کتاب‌های فراوانی نوشته شده است و سال‌هاست جنگ و جدال بر سر معانی و مناسبت‌های غزل‌های حافظ ادامه دارد. اگر خود حافظ می‌نوشت معنا و مقصودش از غزل‌هایی که سروده است چه بود، تمام این بحث‌ها و تمام این سرگشتگی‌ها پایان می‌یافت. چه، هیچ کس بهتر از خود حافظ نمی‌توانست مفسر و معناکننده غزلیاتش باشد.
یا به عنوان مثالی دیگر: به عنوان «لطیفه» داستان‌های عجیب و غریب «لایتچسبک»۱ متناقضی نیست که برای «ملانصرالدین» نساخته باشند!… در یکی: او بسیار زیرک و داناست، و در دیگری ابله و نادان! در یکی: کلک و رند است، و در دیگری ساده و فریب‌خور. یکی او را «ملانصرالدین» می‌نامد، یکی«خوجانصرالدین»، دیگری «جحی» و دیگری «جوحی». یکی می‌گوید او ایرانی است. دیگر می‌گوید ترک است و دیگری می‌گوید عرب است.
خب، اگر ملانصرالدین خود نوشته بود که او کیست، نامش چیست، کجایی است و چه کاره است؟… تمام این بحث‌ها تمام می‌شد و دیگر هم هر کس هر لطیفه‌ای را برای این که شیرین‌تر شود، منسوب به «ملانصرالدین» نمی‌کرد. همان طور که می‌دانید، سال‌هاست که با توفیق هم همان کاری را می‌کنند که قبلاً با «ملانصرالدین» می‌کردند!… صدها داستان و «جوک» و لطیفه و شعر و کاریکاتور می‌سازند و برای این که جالب‌تر شود، به توفیق می‌چسبانند!… چیزهایی که در قوطی هیچ عطاری یافت نمی‌شود! یا ده‌ها علت برای «توقیف توفیق» ساخته‌اند و سال‌هاست دهان به دهان می‌چرخد؛ در حالی که بسیاری از آن‌ها ابداً واقعیت ندارد.
از انصاف به دور است اگر فقط سازندگان این داستان‌ها و «جوک»‌ها و کاریکاتورها را مقصر بدانیم. سالیان درازی‌است که در مورد توفیق هزاران سؤال در ذهن مردم ایران وجود دارد که تاکنون بی‌جواب مانده است ـ و این، صد البته تقصیر ماست که جواب آن سؤال‌ها را ننوشته‌ایم.
در کتاب حاضر و در کتاب بعدی نگارنده به این سؤال‌ها پاسخ داده می‌شود. در این دو کتاب، آنچه که توفیق در طول حدود نیم قرن انتشارش هرگز نتوانست بنویسد، نوشته می‌شود و مردم هنگامی که این دو کتاب را خواندند، چیزی را که دوست داشتند، ولی جفاکارانه از دست‌شان گرفتند، بهتر خواهند شناخت.
به قدر و منزلت فکاهیات فارسی و به مقام والای طنز راستین که مرحله عالی ادبیات است، بهتر پی خواهند برد و بیشتر متوجه شأن طنزپردازان مردمی خواهند گردید.

پی‌نویس:
۱ـ «لایتچسبک» لغتی «من درآوردی» توسط روزنامه توفیق بود، به معنی: چیزی که به کسی یا چیزی قابل چسباندن نیست».

منبع : روزنامه اطلاعات

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر