عید آمد لاجرم قصدِ سفر خواهم نمود
خستگی یک سال را از تن به در خواهم نمود
می روم با همسرِ خود چند روزی را شمال
اهلِ منزل را زرفتن باخبر خواهم نمود
تا نباشم سال تحویل را توی خانه ام
در کنارِ جاده امشب را سحر خواهم نمود
گرچه جیبم مجلسِ رقصِ شپش ها گشته است
زندگی را دستِ خالی چون شکر خواهم نمود
قیمتِ سیب و پیاز و گوجه گشته چون گران
سفره ی شام و نهارم، مختصر خواهم نمود
قیمتِ آجیل و میوه قاتلِ جانم شده
با سفر از جانِ خود، دفعِ خطر خواهم نمود
چون ندارم طاقتِ مهمان نوازی روزِ عید
طولِ ایامِ سفر را بیشتر خواهم نمود
با سقوطِ ارزشِ پولِ وطن، در سالِ نو
همسرم!!… از دادنِ عیدی حذر خواهم نمود
گرچه له گردیده ام در زیرِ چرخِ زندگی
بی شک از این دوره ی سختم گذر خواهم نمود
ده سال است، همسرم فرزند می خواهد دلش
آن نگاهِ نافذش را کم اثر خواهم نمود
می دهم رونق به کسب و کارِ خود سالِ جدید
دستِ خالی یک تنه شق القمر خواهم نمود
در هجومِ بارشِ بارانِ سختی، کشورم
جانِ خود را بهرِ تو هر دم سپر خواهم نمود
عشق می ورزم به خاکت، مادرم ایران زمین
عشق را در چشمِ دنیا معتبر خواهم نمود
با تلاشی بس جهادی، با توکل برخدا
دیوِ تحریم را، من بی بال و پَر خواهم نمود
شاعر: امین بهاری زاده