قطعه ی آرزو!
یارب از چیست که باید ز بدِ بخت به خانه
هر شب و روز نه حوری که زنی پیر ببینم؟
عوض روی گل انداخته ی طرفه نگاری
چهره ای چون نمد آغشته ی با قیر ببینم؟
چه گناهی شده ام مرتکب ای دوست که خود را
باید افتاده ز پا بسته به زنجیر ببینم؟
شود آیا عوض شلغم و موسیر و کلم پیچ
قسمت خویش هلوی و به و انجیر ببینم؟
داخل این قدح سرکه ی حاضر سر سفره
نه اگر باده ، اقلّآ عسل و شیر ببینم؟
خوش ندارم که در این آخر عمری دل و تن را
به غم و غصه گرفتار و زمینگیر ببینم
سر جدّت صنمی خوشگلکی قسمت من کن
که کنارش بنشینم رخ او سیر ببینم
خسرالآخره ی دوزخی ام گرچه مدد کن
توی دنیا ز بهشتت دو سه تصویر ببینم!
شاعر : عباس خوش عمل کاشانی