دلبرّ من هست جانان، يك كمي هم بيشتر
ميكنم قربانِ او، جان، يك كمي هم بيشتر
تا هفشده دست رختِ نو براي خود خَرَد
بنده را مي سازد عريان، يك، كمي هم بيشتر
چون كه مي خواهد كند از حقِّ زن دايم دفاع
مي كشد هر روز قليان، يك كمي هم بيشتر
آخرِ هر ماه، وقتي بنده مي گيرم حقوق
مي شود يك روزه خندان، يك كمي هم بيشتر
روزِ بعدش، بس كه اخم و تخم و دعوا ميكند
مي شوم مخلص هراسان، يك كمي هم بيشتر
لنگه كفش است و ملاغه، هي نثارم مي كند
ضمن آن، فحشِ فراوان، يك كمي هم بيشتر
ارتباط ظالم و مظلوم كرده برقرار
چون حديثِ فيل و فنجان، يك كمي هم بيشتر
مويِ سر تا ناخن پارا كند هر روز رنگ
ميشود طاووسِ الوان، يك كمي هم بيشتر
رنگِ رويِ بنده هم، از ترس، دايم ميپرد
ميشوم چون بيد، لرزان، يك كمي هم بيشتر
يك كمي هم بيشتر خواهد كه ترساند مرا
ميزند حرف از «مامانجان»، يك كمي هم بيشتر
خانهيِ مستأجريمان، هست در پايينِ شهر
خانه ميخواهد به شمران، يك كمي هم بيشتر
با حقوقِ كارمندي، ميزند حرف از سفر
گه سوئد خواهد، گه آلمان، يك كمي هم بيشتر
با هواپيمايِ روسي كاش پروازي كند
تا كه گردد درب و داغان، يك كمي هم بيشتر
الغرض، از لطفِ ايشان، بنده از سي سالِ پيش
مي دهم جان زيرِ پالان، يك كمي هم بيشتر
بس كن «آرش»! يك كمي انگار مي خارد تنت
ميشوي خيلي پشيمان، يك كمي هم بيشتر
شاعر : حمید آرش آزاد