menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

طرح و شهر موش های تهران

دیوار موش داره، موشم هوش داره!

ما چون آدم بیکار هستیم و البته توانسته‌ایم به شبکه اینترنت یکی از این شرکت‌های دولتی وصل شویم و مجانی از اینترنت استفاده کنیم، همین‌طوری در سایت‌های خبری ول هستیم و خبرخوانی می‌کنیم! ازجمله رسیدم به این خبر که پژوهشگران یک دانشگاه در انگلیس که برخلاف کشور ما بودجه پژوهشی‌شان به موقع می‌رسد و خرج کارهای دیگر نمی‌شود، در آزمایشی، سلول‌های جنین انسان را به موش نوزاد تزریق کرده و به موش جدیدی دست یافته‌اند که نیمی از مغز آن انسانی است! این موش جدید حاوی سلول‌های مغز انسان، حافظه‌ای به‌اندازه ٤ برابر موش‌هایی دارد که این سلول‌ها به آنها تزریق نشده است. خب کمی که فکر کنید می‌بینید درست مثل فیلم پارک ژوراسیک است! راستش ما از قدیم آدم بیکاری بودیم، ولی چون آن موقع اینترنت نداشتیم، زیاد فیلم می‌دیدیم! در فیلم پارک ژوراسیک همین بازی‌های علمی دانشمندان منجر به بازتولید دایناسورها می‌شود! حالا گویا قرار است موش‌هایی از این آزمایشگاه‌ها بیرون بیایند که هوش انسانی دارند! حالا از این قبیل اتفاقات در آینده بعید نیست:
صحنه یک| موش ماده به موش نر: آقای من، سرور من، شما چرا متوجه نیستی، این همه بچه برای چی آخه؟ ما باید فکر آینده این بچه موش‌ها باشیم، این مردم تهران خودشون نون ندارند بخورند، بعد ما هم شریک سفره‌شان بشویم؟ این درسته؟ این بود آرمان‌های ما؟
آقا موشه: خب من چی‌کار کنم، من دلم بچه می‌خواد!
خانوم موشه: خب آخه فکر خوراک این بچه‌ها نیستی؟ فکر تحصیل این بچه‌ها نیستی؟ بیست‌سال طول میکشه تا اینها دوباره مدرسه موش‌ها بسازند!
آقا موشه: راست میگی خانوم، موش باید به فکر آینده‌ش باشه، نباید تا نوک سیبیلشو ببینه. باشه. پس شما تو اون سوراخ بخواب، من توی این یکی!
صحنه دو| ماموران زحمتکش شهرداری مشغول گذاشتن طعمه‌های مسموم برای معدوم کردن موش‌ها هستند. یک موش باهوش از آن کنار نظاره‌گر ماموران شهرداری است. کمی نزدیک‌تر می‌رود و به یکی از ماموران می‌گوید:
موش: آقا ببخشید، به نظر خودتون کار شما درسته؟
آقای شهرداری: کلا که کار ما درسته، حالا شما کدوم بخش مدنظرت هست؟!
موش: این‌که برای موش‌ها طعمه سمی می‌گذارید! مگه ما چه گناهی کردیم؟ این کار متمدنانه است؟ نباید جرم ما مشخص بشه؟ نباید ما بدونیم مشکل چیه؟ چرا نمی‌شینید درست با ما مذاکره کنید؟ شما با گرگ و روباه پیر مذاکره می‌کنید، بعد به ما که می‌رسید طعمه سمی می‌گذارید؟! این کار در خور یک کشور مدرن و متمدن هست؟ شده با خودتون خلوت کنید بگید این موش‌ها زن دارند، زندگی دارند، یک کپلکی، موش موشکی، چیزی در خانه منتظر آنهاست؟! آیا فکر کرده‌اید که فقط شماها به خانه بر می‌گردید؟! ماها آدم نیستیم؟!
مامور شهرداری: ‌ای آقا توی این شهر آدم‌ها رو هم حساب نمی‌کنند، چه برسه به… به… مجید مجییییید، این موشه داره حرف میزنه! بدو در روووو!
صحنه سه| در صف نانوایی: آقا… آقای محترم… با شما هستم… بفرمایید توی صف…
مرد: بابا این‌جا آن‌قدر شلوغه که معلوم نیست چی به چیه؟!
موش: نه عزیز من، اونور صف یه دونه‌ایه، بغلش صف چندتایی، این‌ور همه صف موش‌های هوشمند!
مرد: آخرین موش شمایید؟! ببین من سیبیلام عین آرم برعکس مزداست! عین موش هم از زنم می‌ترسم! میشه بیام تو صف شما؟!
صحنه چهار| یک موش پای کامپیوتر نشسته و درحالی‌که آدمواره را در دستش گرفته، با بی‌حوصلگی و افسردگی، هی از این صفحه کلیک می‌کند به آن صفحه! برای رفتن به موس‌بوک، شبکه اجتماعی موش‌ها، فیلترشکن را روشن می‌کند! استاتوس‌ها را یکی یکی می‌خواند و لایک می‌زند:
من و گولاخم و سوراخم… یهویی!
موش‌های کور و چاق با آن میان‌مایگی تهوع‌آور، فقط فکر جمع کردن آذوقه زمستانشان هستند!
ماشین حمل زباله هم آمد و تو نیامدی!
گیرم که سم دهید، گیرم که گربه‌دوانی کنید، با رویش ناگزیر کپلک‌ها چی می‌کنید
شارژ دو‌هزارتومنی میگیرم، دم به تله میدم!
موش‌ها، میگن تا سه روز دیگه شهرداری تمام لونه موش‌ها رو با سیمان، گل می‌گیره! اگر تعداد لایک‌های این متن به سه‌هزار تا برسه، موس‌بوک از شهرداری خواهد خواست که از این کار منصرف بشه. لطفا بی‌تفاوت نباش و لایک کن. موش نیستی اگر لایک نکنی!
صحنه پنجم| خب بس است دیگر، صحنه‌های متنم زیاد شد، حالا دوباره گیر می‌دهند!
نویسنده : سوشیانس شجاعی‌ فرد
منبع : روزنامه شهروند – شماره ۴۵۰ | ۱۳۹۳ پنج شنبه ۲۰ آذر

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر