menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

راشد انصاری در قندشکن

در «کتاب طنز روستا» در شب عروسی داماد تخم مرغ باران می‌شود!

راشد انصاری این بار نام کتابش را «طنز روستا» گذاشته است و دلائلی دارد که در مقدمه اثر آورده است.

طنزهایی که در روستا می گذرد….

زمینه های طنز در ذات راشد انصاری هویداست. به جرأت می‌توان گفت که او یک طنزنویس «ژنی» است. هر رویداد ساده در دیدگاه او به طنز و مضحکه تبدیل می‌شود که خواننده را به اعجاب وا می‌دارد و این‌گونه است که خوانندگان آثار او بارها تصور می‌کنند که آن نوشته را خودشان قلمی کرده‌اند.

چرا که راشد عزیز ما گویی به جای همه‌ مردم حرف زده است و در نهایت چون هر معادله‌ای دو طرف دارد و بالاخره با یکدیگر به تفاهم می‌رسند، هر دو طرف ماجرا، خود را در نوشته‌ها ذیحق می‌داند. به مصداق این که هر چه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند، رابطه نویسنده و خواننده به مرحله‌ای می‌رسد که دیگر جدایی و سوایی بینشان به وجود نمی‌آید.

مقدمه کتاب

راشد انصاری این بار نام کتابش را «طنز روستا» گذاشته است و دلائلی دارد که در مقدمه اثر آورده است: «و اما هنگامی که برخی چهره‌های مطرح و به اصطلاح اهل فن، معتقدند در ادبیات، طنز سیاه داریم، گروتسک داریم، طنز موقعیت داریم، طنز سیاسی داریم، طنز اجتماعی داریم و … بنده نیز می‌گویم پس چرا طنز روستا نداشته باشیم؟…. استدلال از این محکم‌تر و مختصر و مفیدتر؟!»

شاید عده ای بگویند: «حالا روستا چیه که طنزش چی باشد؟» در پاسخ این عزیزان باید عرض کنم: «اتفاقاً فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه!» خب جواب از این قاطع تر؟!» (ص ۷)

فرهنگ عامیانه مردم روستا

تا اینجای کار درست، اما راشد عزیز تکلیف ما خواننده ها را روشن نکرده است که آیا ما با یکسری مقالات طنز آداب و رسومی طرف هستیم یا یک داستان کوتاه که البته کفه شکل اول بر شکل دوم می‌چربد. خب این در ذات خود ایرادی ندارد؛ چون در پیشانی کتاب هم نوشته نشده است مجموعه داستان یا فرهنگ عامیانه مردم روستا. در نتیجه، در این ماراتون سخت، نویسنده برنده می‌شود. بخوانید و لذت ببرید و گاهی اوقات هم تبسمی چاشنی خواندن تان بکنید. چون در این روزگار کرونایی، واقعاً ارزشی ندارد آدم ذهنش را به غیر از مرگ مصروف این چیزها بکند.

خرید کتاب طنز روستا از نشر شانی

در این کتاب، نویسنده خود را مرکز پرگار می‌داند و دوایر مختلف حول این پرگار را با اراده خویش می‌سازد. در حقیقت، راوی اصلی کتاب هم اوست. پس هر ماجرایی که به نظرش جالب بود را طول و تفصیل می‌دهد. پیرامون آن به نتیجه‌گیری می‌پردازد. او نقش خود را به عنوان یک مصلح باور دارد. چون نصیحت می‌کند. پند و اندرز می‌دهد و جماعت را به راه راست هدایت می‌کند .

در نوشته ابتدایی، موضوع جالبی مطرح می‌شود و آن واجب بودن نگاه کردن به عروس است. این حس کنجکاوی در هر فرد و طایفه‌ای، خودش را به شکلی نشان می‌دهد. معمولاً جوان‌ها نگاه شان همراه با حسرت است.

دخترها مایه‌ای از حسادت در نگاه شان است. پیرها از دست رفتن دوران جوانی شان را جلو چشم می‌آورند و خیلی‌ها دلشان می خواهد همان دختری را ببینند که تا پریروز کنار نهر آب ظرف‌ها را گِل مالی می‌کرد. اعیان ها به گونه ای، فقرا به گونه‌ای دیگر. البته بساط عیب و ایراد گذاشتن هم فراوان است.

«ایام تعطیلات نوروز، در نوروزآباد مسابقه عروسی برگزار می‌شود. چهارجانبه، شش جانبه و… رقابت سخت و نفس‌گیر است. شبیه جام جهانی فوتبال» (ص ۹)

نگاه کردن به عروس، از اوجب واجبات است

و در چند سطر بعد می نویسد: «نگاه کردن به عروس، از اوجب واجبات است. دخترها و مادرها و مادربزرگ ها به جد پیگیر این قضیه هستند و جزو مطالبات و حقوق حقه‌ی خود می‌دانند و تحت هیچ شرایطی از این یک مورد کوتاه نمی‌آیند. بحث حضور بانوان در ورزشگاه‌ها، قضیه ممنوعیت کاندیداتوری بانوان برای پست ریاست جمهوری، موضوع دیه زن و… یعنی کشک. اصلاً مهم نیست، ولی محرومیت از دیدنِ عروس هرگز!

هیچ شوهری جرأت ندارد (اصلاً در این گونه موارد، شوهر کیلویی چند است!) همسر خود را از این حقوق قانونی و طبیعی‌اش محروم کند. بگو مهریه‌ات را ببخش، می‌بخشد. بگو فقط سالی یک بار به مادرت سر بزن، می‌گوید چشم. بگو حق نداری بروی بازار برای خرید، می‌گوید باشه عزیزم! بگو غذا نخور، می‌گوید چشم؛ بگو از نفقه محرومی، با خنده می گوید: بی خیال! اما عمراً یک بانوی نوروزآبادی را تهدید نکنید که اجازه نداری عروسِ از آرایشگاه برگشته را ببینی! در آن صورت، روزگارت تیره و تار خواهد شد.» ( ص ۱۰ )

تخم باران داماد

نویسنده سپس به بیان رسم و رسوم دیگری می‌پردازد که در شب عروسی داماد را تخم مرغ باران می‌کنند. آن قدر که اگر صد بار با لباس هم زیر دوش یا هزاران بار سرش را زیر آب زلال خزینه کند، باز هم بوی چسبناک تخم مرغ از هیکلش پاک نخواهد شد. جز این که مدت ها زیر آفتاب چهل و پنج- پنجاه درجه بنشیند تا به شکل یک نیمروی خورشیدی درآید.

راشد انصاری برای هر نوشته اش یک باور اجتماعی غیرمعمول را دستاویز قرار می‌دهد و پیرامون آن داد سخن می‌دهد. در حقیقت او تحمل روایتگر دیگری را ندارد. خودش یک تنه تعریف می‌کند. نتیجه می‌گیرد و پند و اندرز می‌دهد. در اکثر نوشته های او، خود اوست که درباره یک شخصیت صحبت می‌کند؛ یعنی این که همه چیز از صافی ضمیر او می گذرد.

شیرین طنز را در اینستاگرام دنبال کنید

خاصیت وجودی روستائیان عزیز

همان طور که گفتیم او خود را مرکز عالم می‌پندارد. اگر به طور مثال، داستان ابتدائی «رسم و رسومات اهالی نوروزآباد» با یک شخصیت شروع می شد (مثلاً دختری آبله رو) که عقده شوهر داشتن دارد و در هنگام نگریستن به عروسی زیبا فجایعی به بار می آورد؛ آنگاه ما با داستان محکم و زیبایی روبرو می‌شدیم. یادمان نرود که اکثر شاهکارهای بزرگ دنیا از قهرمانان روستایی بهره می‌برند. چه کسی می‌تواند ثابت کند که «دن کیشوت» از اهالی شهر است یا «شوایک» در شهر بزرگ شده است؟ چرا که توأماً مزور و آب زیر کاه هستند و در نهایت ساده دل که این خاصیت وجودی روستائیان عزیز ماست.

«راشد» این جماعت با صفا را به خوبی شناخته است. همین که نویسنده ای بتواند صد و سی صفحه درباره خلق و خوی آنها بنویسد، خودش یک شاهکار است. آن هم با زبان طنز که کار مشکلی است. و این نشانه طبع نقاد نویسنده ریزبین و نکته بینی است که از کاه کوه می‌سازد و ما را می‌خنداند.

نصیحتی به راشد خان

و اما نصیحتی به راشدخان انصاری دارم!…. و آن اینکه تو را به جان هر که دوست می‌داری، به تصویر روی جلد حساس باش و آن را سرسری نگیر. تصویر روی جلد کتابت، روستایی در سوئیس یا سوئد یا دانمارک را نشان می‌دهد. این‌گونه معماری، چه ربطی به روستاهای ما دارد؟ امید است که کتاب به چاپ دوم برسد و راشد عزیز ما هم از یک عکس یا طرح روستای ایرانی استفاده کند. فی المثل، طرح‌های زنده یاد «کلانتری» که اسم کوچکش را فراموش کرده ام [از اتاق فرمان اشاره می کنند که: پرویز!]، جان می‌دهد برای پشت جلد کتاب تو!

کتابی که فهرست ندارد

و خلاصه کلام این که «طنز روستا» یک کتاب طنز خواندنی است. در بیشتر نوشته هایش خواننده دچار ناباوری و اعجاب می‌گردد و از خود می‌پرسد که آیا این عادات و رسم‌ها هنوز هم در بین مردم روستا ساری و جاری است؟ در ضمن، کتاب حاضر، «فهرست»ی هم در اولش ندارد. ظاهراً نویسنده کتاب، تعهدی به خواننده ندارد که فهرست بگذارد. کافی است که نوک انگشتان خود را با آب دهان تر کنیم و ورق بزنیم تا نوشته دلخواه‌مان را پیدا کنیم. آخر ما ملت چقدر تنبلیم و همه چیز را آماده می‌خواهیم؟ مثل راشد خان که لقمه را می‌جود و در دهان خواننده می‌گذارد و نمی‌گذارد کمی هم او خودش فکر کند و مغز نازنینش را به زحمت بیندازد که خیلی بلا استفاده نماند.

نویسنده : امین فقیری در روزنامه اطلاعات

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر