در هفت آسمان ستاره ای نداشت، خودم برایش چشمک می زدم!
کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو
- همراه اوّل ام”رژیمی”است، زنگ”نمی خورد”!
- دستبند نزده بودم، زمان از دستم در رفت!
- آهت مرا گرفت، مست شده ام پاتیل!
- پس انداز می کنم نگاهت را، پس از واپسین خداحافظی!
- قبض روحم را غیرحضوری پرداخت کردم، یک روز زندگی سگی جایزه گرفتم!
- تا حال ام را گرفت، با عجله در رفتم!
- برای نشاندن درخت سرِجایش، به تبر نیاز نیست!
- فرهاد برای دفاع از”شیرین”، با آر.پی.جی.هفت به تانک”نظامی”شلیک کرد در “گنجه”!
- کورخواند، بیست گرفت!
- پای کرسی، صغرا و کبرا می بافت!
- برای رفتنِ سرِ اصل مطلب، دربست گرفت!
- اخطار دادم، کارگر نیفتاد!
- تا دیک غیبت را بارگذاشت، سفرۀ حضرت عبّاس را انداختند!
- چون قیافه اش داد می زد، قاضی گوشش را گرفته بود!
- ساعتِ مرگم، خوابیده است!
- “بید” “مجنون، چوبِ “لِیلی”را “خورد”!
- در هفت آسمان ستاره ای نداشت، خودم برایش چشمک می زدم!
- چون “صادق”بود، “هدایت”اش کردم!
- آدم “خاموش، با کتاب”روشن”می شود!