menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

کمال تبریزی

تذکره کمال الملک تبریزی کارگردانچی

صابر قدیمی در نوآوران نوشت :

تذکره کمال الملک تبریزی کارگردانچی، به خامه ی شیخ صابر القدیمی (انارالله برهانه)

آن خالق “یک تکه نان” و دو کیلو کشک بادمجان، آن “لیلی با من است” را کارگردان، آن ساحران را کرده موی افشان و”مارمولک” ران، آن ساکن ” طبقه حساس ” یکی از خیابان های بین شوش و نیاوران، آن کارگردان بی مثال در جهان، جانمی جان!شیخنا، کارگرداننا، آثاره فی الژانرالمامانا، هی ایز لاوینگ بنانا، کمال خان تبریزی، که دور بود از وی زیر میزی و عزیزی بود همچون تیزی میان هرچه ناتمیزی که دور باد از او منتقدان را مر ویزی ویزی که شیخ حبیب مطرب السلطنه شعری از محمدعلی جان بهمنی(حفظه الله ظله فی رئوس الشعرا) در وصف او به کنایات و اشارات خوانده:
رسیده ام به کمالی که اهل تبریز است
کمالِ دار برای من کمال پرست
اندر کمالات کمال الملک تبریزی همین بس که ادیتور است به قدرت همچون آجر و به سرعت به طورموتور، تولید را تهیه کند و تهیه را تولید؛ به نحوی که درآید چشم هر آدم ندید بدید، صحنه را بیاراید با طراحی البسه ای جدید. فیلم‌بردار است و فیلم نامه گذار و کارگردان و اخیرا بازیگر و دیگر فقط مانده مسول تدارکات گردد و متصدی سینه موبیل، در حلق دشمنانش باد پانصد عدد کلنگ و دسته بیل که دلیل ندارد پشّه های سرگرم زنبیل معنی، تعدی نمایند به کمالنا که در ساحت عظمت آثار پر هیبت است چون فیل که همه کاره است و چون فواره از ذیل رسیده تا مناره و گردیده ستاره:
کارگردانی و بازیگر و فیلمبرداری / آنچه خوبان همه دارند تو “بهتر” داری!
آورده اندکه سریال شهریار را خوب درآورده بود؛ البته که قسمت هایی از آن را دوستان زحمت کش ببر و بدوز صداسیما درآوردند تا صدایش کمتر دربیاید، طوری که خود شهریار(دیوانههُ پرچاپ و تیراژهُ go up ) وقتی دید همه دارند حرفی و چیزی درمی آورند، شعری از خود درآورد مر شیخنا و حبیبنا کمال تبریزی:

ساختی فیلمم، کمال من، ولی حالا چرا؟
این چنین داغان و آویزان پر بلوا چرا؟

من کجا هر صبح تا شب در پی دختر بُدم؟
کرده ای ما را کمالم این چنین رسوا، چرا؟

پرسشی دارم ز تو،ای خوب رو، گو: از چه رو؟
از کجا؟از چه؟که کرده؟گرچه،خب اما چرا؟!

کاش من بودم که خود نقش خودم بازی کنم
“سنگ دل این زود تر می خواستی، حالا چرا؟”

نقل است از پرویزالدوله پرستوی مهاجر(پروازهُ مستدام و لانه ی او پشت بام):
که روزی ایشان در میان خیل مریدان بنشستی و حکمت ها از کمالات خویش گویندی، دکوپاژوری آماتورالوجنات پرسیدندی: ای کمال الشات، ای در بی کلوزاپ همه را کرده مات، ای سکانس هایت همه پلان و چنین و چنان، سریال جدیدت چه نام دارد که ما همچون صابونی خام درکفیم و از کف کمتریم؟ آن جوجه دکوپاژور در صورت همچون آباژور ناخواسته پای نازنین شیخ را لقدی نمودندی و عنان صبر از دستان کمال ربودندی و با نعره لب به فریاد گشودندی : “ابله!” مریدان جمله‌گی این طور پنداشدندی که نام سریال ابله است و بس سنا و تمجید و تعریف نمودندی و لباس ها پرچم کردندی و گریم ها به اشک شوق بشوییدندیدیندی!(تکرار “دندی” ها گواه بر استمرار فعل گریم شویی است) و دوربین ها به ضرب شور نزدیک بین کردندی. شیخنا پسندیدندی و حال خوشی رفت و نام سریال جدید خویش ابله نهادندی تا کور شود چشم دشمنان و ابالهه(جمع مکثر ابله) به برهانه و کمالاته!

منبع : شماره ی 235 نشریه ی نوآوران

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر