لهجه ی اصفهانی یکی از لهجه های بسیار شیرین ایران است. و چون خود من هم اهل اصفهان هستم، بهتر دیدم شما را هم با این لهجه ی جذاب و شیرین آشنا کنم.
لهجه اصفهانی یکی از لهجههای زبان پارسی است. فارسی اصفهانی لهجهای از فارسی استاندارد (معیار) است که با آن تفاوتهای آوایی، واژگانی و گهگاه ساخت واژهای دارد. تفاوت لهجه اصفهانی با دیگر لهجههای زبان پارسی، هم در زیر و زبر آوایش واژهها میباشد، و هم در آهنگ ادای جملهها است. در لهجه اصفهانی، واژههایی نیز بکار میرود که در دیگر لهجهها کمتر بکار میروند و یا فراموش شدهاند.
- در فارسی اصفهانی، گاهی زبر æ به زیر ə دگرگون میشود. نمونههایی از آن در جدول زیر آمدهاست:
فارسی معیار |
فارسی اصفهانی |
آوانگاری |
از |
اِز |
əz |
پدر |
پِدِر |
pədər |
پسر |
پِسِر |
pəsər |
گنبد |
گُمبِز |
gombəz |
مگس |
مَگِز یا مِگِز |
mægəz یاməgəz |
قفس |
قَفِس |
qæfəs |
بِزَن |
بِزِن |
bəzən |
نمک |
نَمِک یا نِمِک |
næmək یاnəmək |
نَفَس |
نَفِس یا نِفِس |
næfəs یاnəfəs |
- دگرگونی o به uː : نمونههایی از آن در جدول زیر آمدهاست:
فارسی معیار |
فارسی اصفهانی |
آوانگاری |
دکان |
دکون |
dokkuːn |
شما |
شوما |
uːma∫ |
کجا |
کوجا |
kuːdʒʒa |
- دگرگونی æ به o : نمونههایی از آن در جدول زیر آمدهاست:
فارسی معیار |
فارسی اصفهانی |
آوانگاری |
مَغازه |
مُغازه |
moqaze |
مناره |
مُناره |
monare |
- کارواژه (فعل) کمکی است در بیشتر موارد (همچنین در کارواژههای گذشته نقلی) به –ِس əs دگرگونی و فرسایش یافتهاست:
فارسی معیار |
فارسی اصفهانی |
آوانگاری |
خوردهاست |
خوردِس |
xordəs |
گفتهاست |
گفتِس |
goftəs |
چه خَبَر است؟ |
چه خَبِرِس؟ |
t∫e xæberəs |
درست است |
دُرُسِس |
doros(t)əs |
بهتر است |
بهتِرِس یا بِیْتِرس |
beyterəs |
بس است |
بَسِس |
bæsəs |
- شناسه دوم شخص یکان (مفرد) در کارواژههای گذشته نقلی به ey فرسایش یافتهاست:
فارسی معیار |
فارسی اصفهانی |
آوانگاری |
رفتهای |
رفتِیْ |
ræftey |
خوردهای |
خوردِیْ |
xordey |
خواندهای |
خوندِیْ |
xundey |
گفتهای |
گفتِیْ |
goftey |
- اجزای ترکیبهای اضافی و وصفی در فارسی با یک –ِé به هم پیوند داده میشوند. در فارسی اصفهانی این پیوند گاهی با iː انجام میشود:
فارسی معیار |
فارسی اصفهانی |
آوانگاری |
درِ باغ |
دری باغ |
dær-i: baq |
گلِ قشنگ |
گلی قشنگ |
gol-iː qæ∫æng |
آدمِ خوب |
آدِمی خُب |
adəm-iː xob |
- آوایش پیوندواژه (حرف ربط) و، در بیشتر موارد به آ دگرگون میشود.
فارسی معیار |
فارسی اصفهانی |
گل و بلبل و سنبل |
گلا بلبلا سنبل |
خوبی و بدی |
خُبیا بدی |
شیرین و فرهاد |
شیرینا فرهاد |
- آوایش پیوندواژه پس، در بیشتر موارد به پَ فرسایش مییابد.
فارسی معیار |
فارسی اصفهانی |
پس کجایید؟ |
پَ کوجایْن؟ |
پس چرا نمیآیی؟ |
پَ چرا نیمییَیْ؟ |
- حرف نشانه مفعولی را ، اگر بعد از ضمیر ملکی چسبان بیاید، به ا دگرگون میشود
کتابت را بخوان |
کتابدا بوخون |
- نشانه جمع (ها)، در بیشتر موارد به ا فرسایش مییابد. اگر واژهای به ه پایان یابد، این ه، پیش از جمع بستن با ا، حذف میشود
فارسی معیار |
فارسی اصفهانی |
درختها |
درختا |
بچهها |
بِچا |
گربهها |
گربا |
- در ساخت کارواژه امری، گاهی بجای افزودن ﺑِ پیش از ستاک، ﺑﻴ یا بو افزوده میشود:
فارسی معیار |
فارسی اصفهانی |
بنشین |
بیشین |
بریز |
بیریز |
بگیر |
بیگیر |
ببین |
بیبین |
بکن |
بوکون |
بخوان |
بوخون |
بگو |
بوگو |
بخور |
بُخور |
- گاهی برای تاکید بر انجام کاری از دِ استفاده میشود:
دِ بیا دِ
دِ برو دِ
دِ پَ چرا نیمیای؟
- در فارسی اصفهانی، شناسهٔ کارواژه دوم کسِ جمع، در بیشتر موارد این in است
فارسی معیار |
فارسی اصفهانی |
رفتید |
رَفدین |
گفتید |
گفدین |
میرَوید |
میرین |
میگویید |
میگویْنmiguːyn |
برخی از کارواژههای لهجه اصفهانی:
واژه اصفهانی |
معنی |
اِسِدَن |
ستاندن |
تابیدن |
گشت و گذار کردن |
تُریدن |
چرخ خوردن |
چزوندن (آدِما میچِزونِد) |
چزاندن: زخم زبان زدن (به آدم، زخم زبان میزند) |
درا پیش کردن |
در را کامل نبستن |
لووه زدس |
التماس کرده |
جَلْد (جلدی بیا اینجا) |
تند (تند/زود بیا اینجا) |
رفتُ را کردن |
رفت و آمد داشتن |
لولیدن |
جنبیدن |
جوریدن |
جوییدن |
جُسَن |
جُستن |
جِسن |
جَستن |
پکیدن |
ترکیدن |
گوسولدن، گوسلیدن |
گسلاندن (پاره کردن) |
گوسوختن |
گسیختن |
کار دادن |
هنوز کارایی داشتن |
کوفیدن |
کوبیدن |
ورمالیدن |
فرار کردن |
ویکی پدیا
شما دوست عزیز هم اگر لغت اصفهانی به ذهنتان می رسد برای ما ارسال کنید.
موفق باشید