menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

این داستان را نخوانید

این داستان را نخوانید

نمای نزدیک:
«این داستان را نخوانید» یک کتاب تماماً تجربی است؛ چرا که کامران سحرخیز چه در ساختار و روایت و چه در سوژه و محتوا دست به تجربه‌ورزی و آزمودن شیوه‌های نو زده است. اولین قصه کتاب، همان «این داستان را نخوانید» است. نویسنده در این داستان، به سبک و سیاق نویسندگان پست‌مدرن، مدام روایت اصلی داستان را به تعویق می‌اندازد و سرخوشانه با مخاطب و خود متن، شوخی می‌کند. «پیله» داستانی است با رویکرد قصه‌های سوررئال درباره عده‌ای که سالهاست لب دریا نشسته‌اند اما هیچ شناختی از آب و شنا ندارند.

«هزار و سیصد و چهل و سومین دوست» هم همین فضای فرا واقعی را دارد و از شخصیتی به نام «آقای انسان‌دوست» حرف می‌زند که دوستانش را می‌خورد! «پدربزرگِ پدر من» داستان شاعرانه‌ای است که در آن، راوی به دوازده سالگی پدرش می‌رود و از چشم او دنیا و آن روزگار را می‌بیند. «هرجا عشق بارید از ماست» داستانی است با حال و هوای عرفانی، اما سحرخیز با همان رویکرد ساختارشکنانه و شوخ وشنگ که به آن اشاره شد، ناگهان از این داستان به داستان «رسا، نه» می‌پرد که نوعی شوخی با داستان‌های پلیسی غربی است! «بی‌چشم و گوش»، «پَرَندِ بیچاره»، «چهل و دو، پنجاه و هفت»، «دیوژن فضایی»، «آخرین دف»، «مردی که هر چه صدا بود با خود برداشت و برد»، «شلغم‌خوران» و«اِسمع، اِفهم» دیگر داستان‌های کتاب هستند که هر کدام رویکرد تجربی و بازیگوشانه سحرخیز را به نمایش می‌گذارند.

این داستان را نخوانید

نمای میانی:
کامران سحرخیز که انتهای فامیلی‌اش «عربانی» هم دارد، از تولدش تا الان حسابی ایرانگردی کرده؛ او سال ۱۳۴۲ در صومعه‌سرا متولد شده، دوران کودکی خود را در کرمانشاه و تبریز گذرانده و بار دیگر به صومعه‌سرا بازگشته. دوران دانشجویی خود را در اراک بوده و اکنون نیز در رشت ساکن است. سحرخیز مدرک کارشناسی زبان و ادبیات فارسی دارد و اکنون به‌عنوان تهیه‌کننده، نویسنده و ویراستار در صدا و سیما مشغول به کار است.

نمای دور:
داستان‌هایی که ساختارشکن و تجربه‌گرا هستند، همواره در زمان انتشار با منتقدانی سنتی روبه‌رو می‌شوند که آنها را نمی‌پذیرند یا جدی نمی‌گیرند. به همین خاطر، نویسنده‌ای که دست به خلق چنین آثاری می‌زند باید جسارت و استقامتی شگفت داشته باشد. کامران سحرخیز با کتاب «این داستان را نخوانید» نشان داده است که از همین دست نویسندگان است؛ چراکه بی‌اعتنا به شیوه‌های مالوف قصه‌نویسی و بدون توجه به خرده‌گیری‌های معمول و متداول، نترسیده و راه خودش را رفته است.
البته داستان‌های تجربه‌گرا همواره در معرض این آسیب هستند که بی ریشه و اساس شکل گرفته باشند و پس از مدتی هم از یاد بروند؛ اما به نظر نمی‌رسد که چنین خطری، کتاب «این داستان را نخوانید» تهدید کند. چون سحرخیز با همه جسارت‌هایش در شکستن ساختارها همواره نیم‌نگاهی به ادبیات کهن داشته و نو‌آوری‌هایش را با این ذخیره ارجمند، همراه کرده است.

از کتاب:
سلطان با تغیّر فرمودند: «ملغی؟! نمی‌گذاریم. تا ما هستیم و چه بعد از ما، رسم شلغم‌خوران بایست زنده بماند. ما صحت و سلامت مردمان را می‌خواهیم… ولی چون خزانه خالی گشته، بایست چاره‌ای اندیشید…یافتم! یافتم! از این پس مردمان هر روز پنج دانه شلغم نوش جان کنند. هم رسم می‌ماند و هم خزانه تهی نمی‌گردد!»
وزیر اعظم گفت: «امرتان مطاع!»
از آن پس مردمان هر روز پنج دانه شلغم نوش جان کردند و در حق سلطان دعاها نمودند و دیگر بلوایی و فتنه‌ای به پا نشد.صفحه ۶۸

از همین قلم:راه خانه‌ات را به من نشان بده(پالیزان) پیدا شدن در بعد از ظهری لیمویی(افراز) خانه لیمویی(تکا)

منبع : سوره مهر

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر