خداوندا در این وضع گرانی
که باشد سخت حال زندگانی
نباشد هیچ کس راضی به این که
کنی یک ماه ما را میهمانی !
ولی حالا که کردی میهمانم
خودم می آیم از روی نشانی
خداوندا زبانم روزه دار است
بپز افطار یک شام عیانی
اگر گم کرده باشم راه خود را
مرا با آن آژانست می رسانی ؟
نمی خواهم که با بال فرشته
بیایم … من حسودم ، آن چنانی !
.
.
.
رسیدم تا دم در ، به به … ای جان !
عجب جایی ، چه سرویسی ، چه خوانی !
عجب از مردم در پای سفره
همه هم رنگ و شیک و سازمانی
-“سلام ای دوستان روزه دارم …
فلانی و فلانی و فلانی
سلامُن با علیکم ایّها الدوست !
درودی اَیّها النّاس المامانی ! ”
چرا پاسخ نیامد از اهالی ؟
برای روزه دار استخوانی ؟
مرا تحویل باید می گرفتند !
به رفتار و به لبخند و زبانی
فراوان بنده ی بی جنبه داری
ولی همواره فکر بندگانی
چه کارم هست با خلق طلب کار ؟!
تو ما را کرده بودی میهمانی !
ندارم آستین نو خدایا
تو هم ما را دم در می نشانی ؟!
خداوندا نمازم را که خواندم
مبادا فکر از ما بهترانی ؟!
نکردم ظلم و حقّی را نخوردم
نبوده شغل من جفتک پرانی
مرا دعوت نمودی تا شود چه ؟!
برای چی ؟! که چی ؟! ای یار جانی ؟!
جواب آمد : ” بگو هر چیز خواهی
که در آغوش ما تو در امانی
تو را دعوت نمودم تا بگویم
چه در پیری چه در اوج جوانی
گل سرخ و سفید و ارغوانی !
فراموشم نکن تا می توانی !
بگو طنز و خلایق را بخندان
بزن در پوز هر ذهن روانی
درازی زبانت هست شیرین
بخور از نعمتم هر جور دانی
تو مهمان منی با شعر طنزت
خدا کرده برایت میزبانی
خوشم می آید از شوخی و خنده
بمیری طنز دار اصفهانی ! ”
زهرا دری
http://zahradorri.blogfa.com/
۲ دیدگاه
goli:
shere jadide eyde fetre khanome dorry ra bezarid
مدیر goli:
سلام،
چشم
موفق باشید.