شعر طنز : رفته در شامپو بدن هم مافیا!
مافیا! آمده در این وطن هم، مافیا هست در کارِ لگن هم، مافیا نشر و ناشر جای خود، این روزها دیده ام در انجمن هم…
مافیا! آمده در این وطن هم، مافیا هست در کارِ لگن هم، مافیا نشر و ناشر جای خود، این روزها دیده ام در انجمن هم…
مهریه از طرف پسران مختلف! مکانیک: گذارم عکسِ ماشین روی دیوار برایت می خرم گیربکسِ جگوار زنِ من گر شوی مهریهات را کنم قدری گریس…
یلدای قدیم : همه در زیرِ کرسی می نشستیم به غیر از تخمه، فندق می شکستیم سماور بود و ایضاً چای تازه کنارش قند با…
خوشحال زیاده!! به حالِ کفشِ من، شلوار خندید! به وضعِ دفترم؛ خودکار خندید کچل کردم سرم را هفته ی قبل پس از دیدار من سشوار…
از ترافیکِ خیابان خسته ام از هوای شهر تهران خسته ام از هجومِ خودرو در کوچه ها از تصادف در اتوبان خسته ام دردِ زانو،…
پارادوکس! مثل قندانی که تویش قند نیست بنده خوشحالم ولی لبخند نیست! با زنم رفتم سفر آنتالیا منتها آنگونه که گفتند نیست! آن کسی که…
کچلم بنده و از شانه بدم می آید! همچنین از گل و پروانه بدم می آید من به جز ماندنِ در پشتِ ترافیکِ شدید از…
از رفیقِ حسود می ترسم با تمامِ وجود می ترسم پای کوهی که حاسدان هستند از مسیرِ صعود می ترسم در مکانی که هست آسانسور…
من به متنِ پاکتِ سیگار، دقت می کنم لحظه ی رد گشتن از بلوار، دقت می کنم رد شدم از کوچه ی معشوقه و کلّم!…
خیلی دور، خیلی نزدیک! رفته بودم بنده جشنِ سینما بود خالی واقعاً جای شما! سالنش خیلی بزرگ و شیک بود صندلی هایش به هم نزدیک…
زنِ من قاشق و چنگال می خواست اتو و بوفه و یخچال می خواست برایش جوجه و پاچین خریدم به شدّت غُر زد او چون…
پریدن از لب دیوار، سخت است! عزیزم! واقعاً این کار سخت است زنم در جیب من سیگار دیده دگر با این حساب انکار سخت است…
چیزهای بد! پول کم، قسط فراوان خوب نیست حال ما در شهر تهران خوب نیست زیر باران با تو می چسبد ولی کفش من هنگام…
کاش مِلکی توی جُردن داشتیم یک سگ از جنس «دوبرمن» داشتیم! توی گرمای شدید ماه تیر ما فریزر جای کلمن داشتیم خسته هستم از نشستن…
ـ مناجات کودک دبستانی: خدایا پسته می خواهم زیادی! پلی استیشن و یک توپِّ بادی خداوندا خودت با یک بهانه همین امشب بسوزان پیک شادی!…
رفتم از اینجا به آنجا با پراید! یعنی از مشهد به دریا با پراید آرزو دارم بچرخم یک ـ دو ماه با عیالم دور دنیا…
خانم رؤیا کابوسی! یکنفر مانند من خوشحال بود در امور تنبلی فعال بود! خواب تا عصر و ددر تا نیمهشب عمر من عمری بر این…
دور از جان شما!! یکنفر هنگام صرف شام مُرد آدمی در آرزوی وام مُرد داخل اغذیه دیدم یکنفر بعدِ صرفِ یک سوسیسِ خام مرد! نوجوان؛…
تا باد چنین بادا! خواهرم با زنان و مردانی می رود جمعه « مولوی خوانی » « بشنو از نی » همیشه می خوانَـد معنی…
بایدها و نبایدها! به فکر کار باید باشد و نیست دلش با یار باید باشد و نیست اگر چه شاعر خوبیست، جیبش پر از سیگار…